اسلایدفرهنگی

بیشتر از جوکر انرژی دارم/ مگر «شاتر آیلند» چه دارد که نمی‌توانیم آن را بسازیم/ در ناصر خسرو دلالی کردم/ جریان پرویز پرستویی و مهران مدیری اشتباه بود

مهسا بهادری: شکیب شجره را با «هیولا» می‌شناسیم، وقتی به کافه خبر آمد نه رفتارش آن شکل بود نه منشش، با یک گردنبند چوبی که روی آن نوشته بود شکیب و یک لباس ساده مقابل دوربین نشست و هم از حواشی گفت، هم از سینما و بازیگری، او شهرتش را مدیون مهران مدیری می‌داند و باور دارد پس از سال‌ها تلاش بالاخره توانسته نتیجه بگیرد.

به بهانه بازی او در فیلم سینمایی «عروسی مردم» از شجره خواستیم تا به کافه خبر بیاید و درباره تمام موضوعات صحبت کند که در ادامه می‌خوانید.

آقای شجره خودتان چطور تعریف میکنید؟

یاغی، مجنون، هنجار شکن. فکر می‌کنم روحم به اندازه بدنم نیست و بزرگتر از آن است.

برای همین بازیگر شدید؟

بله

قبلا در مصاحبه‌ای گفته بودید اگر قاتل سریالی شوم، بازیگری را کنار می‌گذارم. این به‌خاطر ویژگی هنجارشکنیتان است؟

بله و میزان انرژی بالایی که دارم. بخش زیادی از انرژی‌ام هم برمی‌گردد به متد تمریناتی که برای تمرکز، انرژی ذهن و احساسات در بازیگری دارم. کسی که قاتل سریالی است، هرچند که تعریف چندان زیبایی نیست، اما انرژی فراوانی دارد همان چیزی که در هنرمندان هم فراوان است و جایی باید تخلیه شود. زمانی که کار نکنم و تمرین نداشته باشم انرژی‌ام انقدر سطح بالایی دارد که فوران می‌کند. اصلا هر کسی که سراغ هنر می‌رود انرژی زیادی دارد.

تاحالا کاری بوده که بازی کرده باشید و احساس کنید صددرصد انرژیتان را گرفته؟

خیر. حتی اگر جوکر هم بازی کنم یا نقشی در آن حد، بازهم احساس می‌کنم نقشم نمی‌تواند انرژیم را به پایان برساند. امیدوارم که هیچ زمان این انرژی‌ در من تحلیل نرود و بیشتر شود.

فیلمی هست که دوست داشتید در آن ایفای نقش می‌کردید؟

بله فیلم‌ها و کارگردانان زیادی هستند در جهان که دوست داشتم کار می‌کردم؛ مثلا با کارگردانانی مثل کاستاریکا، فونتریا، نولان، اسکورسیزی، هانکه و در فیلم‌هایی مثل «خریداران باشگاه دالاس»، در نقش متیومک کانهی، «پای چپ من»، به‌جای نقش دانیل دلوییس، در فیلم «جوکر» به‌جای هیث لجر و فیلم «گاو خشمگین».

در سینمای ایران بنا به اقتضای جامعه یا پتانسیل سینما یا… به چند ژانر محدودیم و مانند سینما جهان تنوع ژانر نداریم، آیا به‌نظرتان این نقطه ضعف سینمای ایران محسوب نمی‌شود؟

من بازیگرم و می‌توانم در حیطه کاری خودم صحبت کنم. هر حرفی هم که بزنم نظر منتقدانه و علمی نیست ولی می‌توانم با تجربیات و دانش خودم نظر بدهم. در اپرا هاوس استرالیا، من از ۱۱ صبح تا ۱۲ شب اجرا می‌رفتم. در همان ساختمان، انواع ژانرهای تئاتری مدام در حال اجرا بود و همیشه هم مملو از تماشاگر. از تئاتر آوانگارد و تجربی تا تئاتر موزیکال. یعنی این‌طور نبود که بگوییم تئاتر تجربی تماشاگر ندارد و همه طرفدار موزیکال هستند. استرالیا یک نمونه کوچک از جهانِ خارج از خاورمیانه محسوب می‌شود و نشان می‌دهد هر ژانری با توجه به دغدغه مردم، تماشاگر مخصوص خود را دارد. اما در ایران متاسفانه این قضیه صادق نیست. فقط یک ژانر مشخصی در ایران بیشتر طرفدار دارد. مثلا در ایران فیلم کمدی ممکن است در یک هفته ۲۲ میلیارد بفروشد ولی یک فیلم اجتماعی نهایتا ۲ میلیارد. این واقعا غم‌انگیز است. به‌نظرم علت‌های مختلفی هم دارد. باید از همه سمت حمایت‌هایی وجود داشته باشد، چه دولت چه هنرمندان در هر شاخه‌ای. علاوه‌ براین، موضوعات اجتماعی مثل مشکلات و افسردگی ها و… که همواره در جامعه ما وجود دارد باعث می‌شود همه به کارهایی که طنز بیشتری دارد یا فضای شادتری دارد بیشتر رغبت پیدا کنند؛ تا فیلم‌های اجتماعی و تلخ‌تر که حرف روز را می‌زند. ولی به‌نظر من باید تعامل اتفاق بیفتد.

ضمن این‌که باید به کارگردانان و نمایشنامه‎‌نویسان و فیلم‌نامه‌نویسان جدید اجازه بدهیم به کار وارد شوند تا ایده‌های جدید شکل بگیرد. درست است که محدودیت‌هایی در کشور ما وجوددارد ولی من در مصاحبه دیگری هم گفتم که به‌ عنوان مثال فیلم«شاترآیلند» از نظر موضوعی چیزی نیست که محدودیت خاصی را زیرپا گذاشته باشد، هدف خاصی ندارد، دارای ویژوآل و طراحی صحنه خیلی ویژه‌ای نیست و نویسنده خلاق ایرانی هم می‌تواند چنین ایده‌ای داشته باشد. در جواب به این سوال که چرا ایده جدید در هنرمندان ایرانی شکل نمی‌گیرد هم به‌نظرم می‌شود مثل آمریکا که مراکزی تاسیس کرده که روی ویژگی‌های خاصی ازذهن هنرمندان کارکند، منظورم مراقبه نیست، منظورم تربیت ذهنی‌ای است که به هنرمند کمک کند تا از ابعاددیگر ذهن خود استفاده کند. یعنی در وهله اول کاری باید کرد که ذهن هنرمند باز و بیدار شود و در ادامه خلاق شود. نتیجه همین فیلم‌هایی می‌شود که درسینمای هالیوود و اروپا و حتی کره ساخته می‌شود و باعث شگفتی ما می‌شود.

وقتی فیلم‌نامه‌های جدید و اغلب بسیار شاهکار را می‌خوانند؛ می‌گویند:« این‌که سینماست، کاری بیاورید که بفروشد

همین نداشتن و پرورش ندادن خلاقیت است که باعث شده سینما در ایران صنعت محسوب نشود؟

ایران هم از سینما به عنوان صنعت استفاده می‌کند ولی فقط در یک ژانر خاص، که این موضوع بسیار هم غم‌انگیز است این هم به‌ خاطر این است که وقتی نوع خاصی از ژانر، دارای طرفدار بیشتری می‌شود ناخواسته سازندگان فقط به همان سمت کشیده می‌شوند و مدام کارهای تکراری تولید می‌کنند. فرضا من نمی‌گویم کمدی خوب نیست یا نباید کار شود ولی چرا اجتماعی، تاریخی، مارول و تخیلی ، معمایی، وحشت یا … نه، فقط کمدی!

بله من می‌پذیرم که تولید در برخی ژانرها هزینه‌های زیادی می‌طلبد ولی می‌شود ایده‌ای داد یا فیلم نامه‌ای با همین محدودیت‌ها نوشت مثلا فیلم «the father ۲۰۱۹» که آنتونی‌هاپکینز برایش جایزه بازیگری برد خیلی موضوع داستانی وِیژه و پیچیده‌ای ندارد. طرح یک خطی داستان، پدری بود که دچار آلزایمر شده. ولی دید کارگردان و نحوه انتقال داستان است که مخاطب را شگفت زده می‌کند و همه داستان از نگاه یک فرد آلزایمری برای مخاطب تعریف می‌شود و همین ماجرا هم فیلم را متفاوت کرده‌ بود، وگرنه ۸۰ درصد اتفاقات در یک خانه رخ می‌دهد. این‌ها از باز بودن فکر و مهارت و مطالعه سازندگان یک فیلم بر می‌آید.

بیشتر بخوانید:

وارد صداوسیما که می‌شوم انگار به خودم نارنجک بستم، همه می‌ترسند/ «عطر آخر اردیبهشت» واقعیت درونی من است/ آن کتاب شعر معروف برای من نیست!

درگیر روشنفکر نمایی شدیم/ باید لذت تماشاگر تئاتر و فوتبال برابری کند/ چرا بازیگران تئاتر نباید پولدار باشند؟

تلویزیون باید تا صد سال آینده بابت حذف «نود» عذر خواهی کند/ کارگردان «زخم کاری» پشیمان شد که من را زود کشته!

همیشه گفته می‌شود ایده‌ خلاقانه نداریم اما شاید واقعا به تازه کارها بها و فضا داده نمی‌شود. خود شما از ۱۹ سالگی بازی را شروع کردید و چیزی حدود ۱۰-۱۲ سال طول کشید تا شناخته شوید. فکر نمی‌کنید دلیلش نداشتن فضا و حمایت کافیست؟ البته از سختی‌هایی که خودتان در آن دوران تجربه کردید هم بگویید.

بله به ایده‌ها و کارگردانان جدید فضا داده نمی‌شود. مثلا تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذارانی که کارهای بزرگ و موفق در کارنامه خود دارند وقتی فیلم‌نامه‌های جدید و اغلب بسیار شاهکار را می‌خوانند؛ می‌گویند:« این‌که سینماست، کاری بیاورید که بفروشد.» این واقعا درست نیست. اگر مثلا سقف فکری شما در بازیگری «رابرت دنیرو» باشد و از او درباره بازیگری سوال کنید هر چیزی که بگوید نهایت رویایتان محسوب می‌شود در فیلم هم همین است اگر فیلم نامه ای باشد که همه استانداردها را داشته باشد و خود سرمایه گذار هم به آن ازعان داشته باشد پس چرا فقط برای این که فرض بر کم فروش بودن است رد میشود؟ این موضوعی است که در دفاتر سینمایی زیادی دیده می شود. شاید این ندادن بستربرای این است که در ایران قابت ایجاد نشود.

برای این نیست که شاید کسی دوست ندارد هنر و فرهنگ ایران پیشرفت کند؟

صحبت من جامع‌تر از این‌هاست. در هر حوزه‌ای باید رقابت وجود داشته باشد. منظور من رقابت سالم است نه حسادت و حسرت. رقابت سالم هم وقتی به‌وجود می‌آید که کسی موفق‌تر از من باشد من هم سعی می‌کنم تا در کارم پیشرفت کنم. اما مسئله این است که نمی‌گذارند بسترش ایجاد شود. کسانی که تا مراحل خاصی پیشرفت داشته‌اند و دیده شده‌اند با استفاده از روابطشان از ورود ایده‌های جدید جلوگیری می‌کنند. برای این‌که مبادا کسی از آن‌ها جلوتر بیفتد. کسی هم که رد می‌شود دچار مشکلاتی مثل افسردگی و سرخوردگی می‌شود. خود من آن زمان که با دوستم تمرین می‌کردیم یک استخر خالی اجاره کرده‌بودیم و همان‌جا تمرین می‌کردیم و تبدیلش کرده‌ بودیم به پلاتو. خودمان پوستر پخش می‌کردیم خودمان مهمان دعوت می‌کردیم و خودمان از مهمان‌هایمان پذیرایی می‌کردیم. تا این‌که به‌طور اتفاقی به من زنگ زدند و برای کار آقای مدیری دعوتم کردند. من اصلا امیدی به کار نداشتم چون دیده و شنیده‌بودم که در دفترهای سینمایی تست‌ها به روش سالمی گرفته نمی‌شود.

حتی اگر جوکر هم بازی کنم یا نقشی در آن حد، بازهم احساس می‌کنم نقشم نمی‌تواند انرژیم را به پایان برساند

نمی‌دانید آقای مدیری از روی کدام کارتان، شما را انتخاب کرد؟

از طریق دستیارش افشین آقایی با من آشنا شد. من رفتم همان‌جا تست دادم و متن را خواندم. و از بین ۲۰-۳۰ نفری که آنجا برای تست آمده‌بودند آقای مدیری من را انتخاب کرد. خودم هم برای کارکتر چیزهایی ساختم و آقای مدیری به من اعتماد کرد از این بابت خیلی از ایشان متشکرم چون باعث دیده شدن من در آن نقش شد.

باتوجه به نقش‌های مختلف که از شما در فیلم‌های مختلف دیدم متوجه شدم که شما از محتوا به فرم می‌رسید یعنی اول شرایط را تجربه می‌کنید.

بله بله. برای سریال «خوب، بد، جلف» زبان روسی را درحد متوسط یاد گرفتم. برای اولین بار سر تمرین، یک جمله را به زبان روسی خواندم و همه همکارانم تعجب کرده بودند. برای «هیولا» سه روز در ناصرخسرو دارو فروختم. برای«انفرادی» پرونده قاتل‌های زنجیره‌ای را خواندم. برای فیلم علیرضا امینی که باید کارکتری افسرده را بازی می‌کردم، سه روز خودم را در خانه حبس کردم. برای یکی از سریال‌های نمایش خانگی آی تی یادگرفتم. برای «کبوترکشی» دربازار روی گاری کار کردم.

«کبوتر کشی» کی قرار است منتشر شود؟

احتمالا امسال در «جشنواره فجر» شرکت کند.

کار با مهران مدیری چطور بود؟ به شما فضای کافی داده می‌شد؟

بسیار لذت بخش و هیجان انگیز بود. اصلا احساس نمی‌کردم که پشت صحنه عواملی حضور دارند. هیچ کس باعث ناراحتی و سختی کارم نبود و واقعا احساس می‌کردم روی صحنه تئاتر هستم.

بنظرم طرح فیلم«عروسی مردم» خوب بود اما آیا این همان چیزی بود که توقع داشتید؟

این موضوع بستگی به دید کارگردان و فیلم نامه‌نویس دارد و بازیگر از یک حدی بیشتر نمی‌تواند نظردهد.

بیشتر از جوکر انرژی دارم/ مگر «شاتر آیلند» چه دارد که نمی‌توانیم آن را بسازیم/ در ناصر خسرو دلالی کردم/ جریان پرویز پرستویی و مهران مدیری اشتباه بود

منظورم بازی خودتان بود.

جنس دیگری از بازی من بود.

شما تا پیش از این معمولا نقش کارکترهای شارلاتان را بازی می‌کردید(البته جسارت نباشد) اما در این فیلم نقش‌ متفاوتی داشتید.

بله این نقش یک بعد دیگری از من است. این نقش برایم خیلی سخت بود. زیرا؛ این فیلمنامه هم پتانسیل کمدی شدن زیاد و هم جدی و دراماتیک شدن زیاد را داشت. ولی «مجید توکلی» مانع از هر دوی این‌ها شد. طوری‌که نه مخاطب تمام مدت بخندد نه تمام مدت احساس تلخی داشته باشد. داستانی در مرزباریک میان این دو لبه، هم شیرین و با رگه‌های طنز و هم دارای وجوه دراماتیک بود. سن شخصیتی که بازی کردم کمتر از من بود. خصلت‌های رفتاری ویژه‌ای هم داشت که سعی کردم هم به لحاظ سنی و هم شخصیت، نزدیک به آن شوم. همه این‌ها باعث شد جنس بازی من نسبت به هرچیزی که تا به‌حال بازی کرده‌ام متفاوت باشد. من تا به‌حال هر کاری کرده‌ام طنز و کمدی و فانتزی بوده است.

فکر نمی‌کنید ممکن است که در دام بازی کمدی بیوفتید؟

خیر اجازه ندادم این اتفاق بیفتد. با این‌که کارگردانان زیادی به من لطف داشته‌اند و از من خواسته‌اند که در فیلم‌های کمدی‌شان بازی کنم ولی من همه پیشنهادات را نپذیرفته‌ام. در ایران اگر بازیگری یک مدل نقش را زیاد بازی کند، همیشه در همان ژانر پیشنهاد خواهد داشت چون تصور می‌کنند که او خودش را روی صحنه آورده ونقش دیگری از او برنمی‌آید. در حالی‌که من بازیگرم و باید بتوانم ژانرهای مختلف را بازی کنم. باید برای همه ژانرها تلاش کرده باشم کتاب خوانده باشم، کلاس رفته باشم. و باید بلد باشم و کاملا بدانم که در نقش طنز، رئال یا فیزیکی یا… چه‌طور کار کنم. اما در ایران چون معمولا نقش بازیگر، نزدیک به شخصیت اصلی خودش است؛ تصور می‌شود همیشه هم در همان ژانر بازی خواهد کرد. ما همه انسانیم و بستر روانمان مجموعه ای از خلقیات است. می‌توانیم خشمگین شویم، وجه طنز داشته باشیم، غمگین باشیم وعاشق باشیم و… . درست است که گاهی برخی خصوصیاتمان پررنگ‌تر است ولی ما به‌عنوان بازیگر باید بتوانیم تعادل رفتاری، در خودمان ایجاد کنیم. من اغلب کارهای کمدی را نه می‌گویم.

می‌خواهم کارگردان‌ها متوجه ‌شوند که سخت، کمدی کار میکنم. کمدی‌های سخیف و فکاهی را قبول نمیکنم ولی طنزهای واقعی و جذاب را میپذیرم. فقط هم در ایران این‌طور نیست مثلا بازیگر اصلی فیلم«بلوند» در فیلم‌هایی با ژانرهای دیگر نقش آفرینی کرد. یا«جواد عزتی» و«رضا عطاران» که همیشه با نقش‌های طنز شناخته می‌شدند در فیلم‌های درام هم خوش درخشیدند و در جشنواره‌های متعدد شرکت کردند. به همین منوال از من هم برای نقش های متفاوتی دعوت شد و از حالا به بعد هم اثری از من منتشر شود جدی است. کارهایی است که به‌علت شرایط کرونا و شرایط اخیرکشور،اکران نشده بودند و به زودی منتشر خواهند شد.

به نظر می‌رسد بازی‌هایی مثل« ناتو» و« پدرخوانده» که از شبکه نمایش خانگی پخش می‌شوند، از بسیاری سریال‌ها و حتی مسابقات دیگر طرفدار بیشتری دارند، به‌نظر شما چه فضایی این تقاضا را به‌وجود می‌آورد؟

فکر می‌کنم غیر قابل پیش بینی بودن و فی البداهه بودن این برنامه‌هاست که مخاطب را جذب می‌کند. این رئالیتی شوها باعث می‌شود که مخاطب احساس کند اتفاقات در همین لحظه در حال رخ دادن هستند. چون مخاطب دوست دارد لحظه به لحظه دنبال کند تا ببیند چه اتفاقی رخ خواهد داد و ناخودآگاه خودش را هم درگیر بازی می‌داند. ولی در سریال و فیلم می‌داند که از پیش ضبط شده و خودش را در تعامل با هنرمندان نمی‌بیند.

مطلبی می‌خواندم درباره این که نوشته بود سالیان پیش مثلا چیزی حدود ده سال قبل سانسور به نحوی بود که چیزی حذف می‌شدتا ازرسیدن اطلاعاتی به مخاطب ممانعت شود اما امروز ما می‌بینیم که سانسور به شکلی دیگر انجام می‌شود آن هم با بمباران اطلاعاتی، به شکلی که مخاطب انقدر با مطالب گوناگون و بی ربط سرگرم می‌شود که دسترسی به آنچه درست و صحیح است برایش سخت یا ناممکن شود. با توجه به این موضوع می‌توان گفت افزایش راه های سرگرمی در دنیای امروز می‌تواند مصداقی برای همین سانسور باشد؟ یا نه ، ما به همان میزان که به سرگرمی نیاز داریم به مطالعه هم نیازداریم؟

منظور شما فقط بحث سانسور است یا عدم مطالعه و پیگیر نبودن؟ بخش زیادی از این موضوع برمی‌گردد به تکنولوژی. همه اطلاعات به طور وسیع در دسترس مردم قرار گرفته و مثلا اینستاگرام تبدیل شده به یک منبع اطلاعاتی. شاملو می‌گوید اگر میخواهید چیزی را از دسترس مردم ایران پنهان کنید بگذارید لای کتاب.

ما همه خیلی سطحی‌نگر شده‌ایم. در ادامه همان سوال شما که پرسیدید چرا ما تنوع ژانر نداریم و فقط کمدی کار می‌شود، من فکر می‌کنم برمی‌گردد به همین سطحی نگرشدن ما. گاهی کمدی نگاه نقادانه دارد می‌خواهد چیزی را اصلاح کند.

ما انگار دیگر اصلا دوست نداریم به عمق برویم، مطالب پیچیده و عمیق بخوانیم، وقتی مسئله‌ای پیچیدگی دارد ازآن فاصله می‌گیریم و معمولا می‌گوییم:«خودمان دغدغه های بیشتری داریم و بهتر است سراغ چیزهای سطحی برویم.»

بله این بمباران اطلاعاتی که شما می‌گویید وجود دارد ولی بی‌پایه است. ما می‌توانیم از بیشمار کتاب و مقاله و منابع مختلف، بمباران اطلاعاتی داشته‌باشیم نه از مطالب بی‌پایه و اساس. چون ذهن انسان به‌طبع دوست دارد کاری انجام ندهد و حالت چسبندگی دارد و دوست ندارد تغیر کند و از انجام دادن بیزار است. کارکردن، کتاب خواندن، تغییر کردن برای ما و ذهنمان سخت است، پس سراغ کارهای راحت تر می‌رویم. مثلا وقتی که یک جمله کوتاه از کانت در شبکه اجتماعی وجود داشته باشد ما دیگر سراغ خواندن کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای اش نمی‌رویم.

در بازیگری هم به همین ترتیب است، وقتی من به عنوان بازیگری احساس کنم پیشنهادات کاری برایم وجود دارد، پول و جایگاه و شهرت کافی را دارم، از کار کردن و تمرین کردن سرباز می‌زنم. این چیزیست که من از آن بیزارم و دوست دارم تغیر کنم. برای همین در ابتدای برای تعریف خودم گفتم یاغی و سرکشم. همیشه دوست دارم تغیر کنم و نقاط امن زندگیم را تغیر دهم و حتی گاهی از نظر ذهنی و روانی به عدم تعادل برسم. ریسک کنم. و اگر با همین منوال ادامه دهم احساس می‌کنم مرده‌ام و زندگی برایم تمام شده است.

شما گفتید در استرلیا درس خواندید، تفاوت نگاه فرهنگی و هنری در ایران و خارج از کشور در چه عناصری است؟

رشته من بازیگری بود. آنها نسبت به ما در مسائل آزادتر و راحت ‌ترند. در انتخاب سوژه دستشان بازتر است. و هیچ موضوعی نیست که به‌خاطر محدودیت‌هایی که وجود دارد مجبور باشند کنار بگذارند. چیزی نیست که بگویند:« به این موضوع فکر نمی‌کنم چون نشدنی است.» تقریبا همه ایده هایشان راه حلی برای به عین رسیدن دارد. شاید خیلی از ایده‌های گروه‌های تئاتری ما به‌خاطر محدودیت‌های مالی و …همان اول کار از بین برود. البته همین محدودیت‌هاست که خلاقیت می‌آورد و این موضوع تثبیت شده است.

اما تفاوت در این است که نوعی آزادی و رهایی در طرز فکرشان وجود دارد که ما نداریم و این محدویت ها فقط ربط به مسائل سیاسی هم ندارد و اهرم‌های دیگری هم دارد. متدهای بازیگری چخوف و لوکوک در آنجا تدریس می‌شود در ایران هم تدریس می‌شود. پایه و اساس چیزهایی که آنجا تدریس می‌شود با ایران فرقی ندارد ولی نتیجه متفاوت می‌شود.

بیشتر از جوکر انرژی دارم/ مگر «شاتر آیلند» چه دارد که نمی‌توانیم آن را بسازیم/ در ناصر خسرو دلالی کردم/ جریان پرویز پرستویی و مهران مدیری اشتباه بود

شما چرا از ایران رفتید؟

اول تجربه. دوم این که بازیگر باید برود و در جاهای دیگر دنیا هم خودش را بسنجد. وقتی استادهایم به اتودها و ایده‌هایم صحه می‌گذاشتند و غیرهم‌زبانانم مرا تشویق و تایید می‌کردند، متوجه می‌شدم که کارم را خوب یادگرفته‌ام و انجام می‌دهم.

باتوجه به این ماجرا و این‌که مشکل زبان هم ندارید، تمایل دارید به کشور دیگری برای بازیگری بروید؟

چنین هدفی ندارم.

حتی برای امتحان کردن؟

من مشکلی با امتحان کردن ندارم. و دوست دارم هر چیزی که در مسیر کاری‌ام اتفاق می‌افتد، امتحان کنم. تجربه و چالش هیجان انگیزی است. ولی هنر خصوصا بازیگری جوری است که اگر درکشور خود هنرمند ارائه شود، بهتر است. چون کنش‌ها و تعامل‌هایی باید اتفاق بیوفتد که با هم‌وطن خود هنرمند بهتررخ می‌دهد. در کشور دیگر،هنرمند درجه دوم محسوب می‌شوم. من هنرمند درجه دوم بودن، را دوست ندارم.

اگر سینمای هالیوود را که بزرگترین سازنده فیلم در جهان امروز است را هم درنظر بگیریم، می‌بینم که در تقسیم نقش‌ها اول کسانی که به لحاظ رنگ پوست و زبان به‌ خودشان نزدیک ترند را انتخاب می‌کنند و بعد سایر افراد و آخرین نقش‌ها را به خاورمیانه‌ای‌ها می‌دهند. من زمانی که خودم در استرالیا بودم هم همین وضع بود. همیشه نقش کسی که زبان نمی‌داند یا از شدت سختی زندگی بیچاره شده و پناه آورده تا کمکی بگیرد یا نقش‌های درجه دوم را به من میدادند. انگار برای خاورمیانه ای‌ها، حتی در تقسیم نقش‌ها هم شهروند درجه دوم بودن را در نظر می‌گیرند.

درتکمیل حرف شما می‌توان به فیلم‌هایی که اصغرفرهادی می‌سازد هم اشاره کرد.

بله برای فستیوال و جشنواره‌های خارجی که هر اثر با زبان کشور خودش شرکت می‌کند ارزش زیادتری قائل اند. من بازی شهاب حسینی را خیلی دوست دارم ولی اگر مثلا یک نقش را به زبان انگلیسی بازی کند قطعا دلنشینی نقش‌های فعلی‌اش را نخواهد داشت.

شما کدام فیلم فرهادی را دوست دارید؟

«جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی»، «رقص در غبار»، «شهرزیبا»، «فروشنده»، «قهرمان» به‌خصوص بازی امیرجدیدی

گاهی یک موج حمله علیه هنرمندان راه می‌افتد. از این هجمه‌ها علیه مهران مدیری، مسعود کیمیایی، اصغر فرهادی، شهاب حسینی و…. اتفاق افتاده. به‌نظر شما چه اتفاقی می‌افتد که ناگهان تصویر هنرمندانی که همیشه مشهور و محبوب بوده‌اند، این‌طور آسیب می‌بیند؟

دلایل و مسائل مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد. چیزی که در ما کمتر تعریف شده فاصله میان زندگی شخصی و بعد کاری است. در ایران این دو بعد زندگی افراد خیلی به هم نزدیک است هر کس می‌تواند عقاید و تفکرات شخصی خودش را داشته باشد. در ایران اگر کسی درباره مسئله‌ای صحبت کند یا نکند بلافاصله مورد حمله عده‌ای قرار می‌گیرد. جذاب‌تر این است که کار هنرمندان مورد نقد و حتی حمله قرار بگیرد نه زندگی و امور شخصی . از این مسائل در خارج از ایران هم اتفاق می‌افتد. بعضا حتی خیلی فجیع تر و شدید تراز ایران. یک نمونه اش اتفاقی که برای «جانی دپ» افتاد. ولی کارگردان ها خیلی به این مسائل توجه نمی‌کنند و عملا در کارهنرمندان تاثیری ندارد. ولی در ایران همه هنرو دانش یک هنرمند را با مسائل شخصی زندگی اش می‌سنجیم. بله درست است هنربازیگری و اصلا هنر به طور کلی زیرشاخه ای برای زندگی است ولی تمام دانش یک انسان را نباید برای یک کار او زیر سوال و از بین ببریم.

برای همین شوپنهاور میگوید:«نظر انسان های دیگر مثل نخ و به سادگی میتوانند آن را از خودشان قیچی کنند و در آن صورت تو میشوی بد ترین ادم دنیا و زمانی که به تو وصل است تو بهترین ادم دنیایی

درباره ماجرایی که بین شما و علی صبوری پیش‌آمد بگویید.

اتفاقی که افتاد که در لحظه و بداهه بود. بازی بود و در بازی هم هر کسی یک طرز فکری ارد. من در آن لحظه بهترین و سینمایی ترین حالتی که به ذهنم رسید را اجرا کردم که بیشتر ماندگار بشود. بلافاصله بعد پخش شدن آن قسمت هم با علی تلفنی صحبت کردیم و از خوب درآمدن موقعیت راضی بودیم . بعد از پخش این قسمت هم من باید می‌رفتم اکران مردمی فیلم انفرادی و نمی‌توانستم بمانم. ادامه برنامه که در هفته آینده پخش شد باعث این سوتفاهم شد که همه فکر کنند من رفته‌ام و قهر کرده‌ام. در صورتی‌که من اکران مردمی بودم. وهمین بازی روانی که برای مخاطب به‌وجود می‌آید جذابیت به‌وجود می آورد.

ماجرای شما و پرویز پرستویی چه بود؟

برنامه دورهمی آقای مدیری قوانینی داشت.

شما از فرهاداصلانی و خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی نام بردید ولی اسم آقای پرستویی حذف شد؟

من همیشه برای آقای پرستویی احترام قائلم. همیشه هم دوست داشتم با ایشان همکاری کنم. می‌دانم که برای انسانیت و بازیگری ارزش خاصی قائلند. ولی سوتفاهمی به‌وجودآمد مبنی بر این‌که آقای مدیری این بخش را حذف کرده اند. این تدوین و حذف و اضافات در دست اقای مدیری نیست و پیش از پخش برنامه بر اساس قوانین تغیرات به‌وجود آمده.

بعد از این برنامه با آقای پرستویی صحبت کردید؟

بعد ازاین برنامه هم با آقای پرستویی و هم آقای مدیری صحبت کردم. این بیشتر حاصل شیطنت خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها بود.

خیلی در فضای مجازی پررنگ نیستید. از این حواشی فرار می‌کنید یا اهل فضای مجازی نیستید؟

اهل فضای مجازی هستم در دنیای امروز بخشی از هوش و ای کیو برمی‌گردد به این‌که من بدانم چه موقعیتی دارم و چه‌کار باید انجام دهم این که من بگویم اصلا فضا مجازی را دوست ندارم اشتباه است. بیشتر وقتم را به تمرین و کار کردن و مطالعه و ورکشاپ می‌گذرانم و کمتر دوست دارم زندگی شخصی خودم را به نمایش بگذارم. سعی میکنم به نحو صحیح از فضای اجتماعی اسفاده کنم. بیشتر بین شبکه های مجازی از یوتیوب استفاده می‌کنم چون فکر می‌کنم بستری صادقانه تر دارد. و بیشتر به زندگی، مستندات و آموزش می‌پردازد. ولی به نظر من ۸۰ درصد اینستاگرام شواف و دروغ است . این حرف من نیست حرف بسیاری از بازیگران خارجی هم هست.

این دروغ خارجی به زندگی ما بازیگران خیلی ضربه میزند . بازیگری یعنی دروغ گفتن . و من سعی می‌کنم در بین این دروغ‌ها صادقانه زندگی کنم. ما یکی از موضوعاتی که در استرالیا داشتیم این بود که چطور با فضای مجازی کار کنیم. چرا که در اوایل کاربرای بازیگران بسیار مهم است که در صفحه مجازی چه تصویی از خودشان بسازند. ولی در ایران چون تصویری که در فضای مجازی نمایش داده می‌شود بسیار باعث میشود که کارگردانان تصمیم گیری را به همین صفحات مجازی محدود کنند و نه به مهارت کاری بازیگر. و این ضربه زننده است. مثلا فرض کنید کسی با استایل شخصی جانی دپ هیچ وقت در ایران نمی‌توانست نقشی بگیرد.

بیشتر از جوکر انرژی دارم/ مگر «شاتر آیلند» چه دارد که نمی‌توانیم آن را بسازیم/ در ناصر خسرو دلالی کردم/ جریان پرویز پرستویی و مهران مدیری اشتباه بود

شکیب شجره ده سال آینده خودش را در کجای سینمای ایران می‌بیند؟

دوست دارم درباره این حرف نزنم. زاویه دید وسیعی دارم و ترجیح می‌دهم درباره‌اش چیزی نگویم.

در جایی از گفت و گویمان گفتید بازیگر باید صدای خوبی داشته باشد؟

تناژ صدا یک ویژگی موروثی است و من منظورم صدا نبود منظورم توانایی گسترده بازیگر بود.این که روی صدایش کرده باشد تا بتواند اگر جایی نیاز بود استفاده کند.

۲۴۵۲۴۵

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا