اسلایدفرهنگی

استنلی کوبریک؛ درخشش یک ذهن خطرناک

کوبریک از جمله فیلمسازانی بود که در تاریخ سینما تاثیرات عیانی به جا گذاشت یعنی از فرآیندهایی تکنیکی که او برای سینما خلق کرد همچون استدی کم تا لنزهایی برای بری لیندون تا دکورها و طراحی صحنه ی فیلم اودیسه ی فضایی و لحن عریان از خشونت. کوبریک را نمی توان متعلق به ژانر یا گونه ی سینمایی دانست او با اینکه یک فیلمساز مولف بود اما در تمام ژانرهای سینما سرک کشید و در هر کدام بهترین نمونه های تاریخ سینما را ارائه داد.

به طور کلی وقتی اسم استنلی کوبریک به میان می آید هم نسلانش یاد جنجال های فیلم های او می افتند ولی به مرور زمان امروزه ما از او به عنوان یک کمالگرا که تنها سیزده فیلم بلند داشت، در تاریخ سینما یاد می کنیم.

فیلمنامه های کوبریک تماما اقتباس از ادبیات بود ولی اکثر رمان ها، رمان ادبی بزرگی نبودند و کوبریک آنها را در قامت سینما به یک اثر هنری منحصر به فرد تبدیل می کرد. اولین فیلم جدی او بوسه ی قاتل است، این فیلم مستقلی بود که تدوین و فیلمبرداری اش را خود استنلی کوبریک انجام داد و به اصطلاح به یک اثر کمتر دیده شده تبدیل شد. این فیلم خبر از ظهور یک فیلمساز کمالگرا با نگاه بصری منحصر را می داد، اما کوبریک و بعضی از منتقدان اولین فیلم جدی او را کشتن می دانند. کشتن یک روایت غیرخطی از داستان دزدی از محل شرطبندی اسب ها است که سالها بعد تارانتیونو جکی براون را با الهام و تحت تاثیر از آن ساخت. فرم سینمایی فیلم کشتن در آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفت، از فرم روایی غیر خطی داستان تا عمق میدان هایی با جزئیات.

فیلم بعدی او راه های افتخار یکی از نمونه های خوب سینمای جنگی است. در این فیلم با مفاهیمی که کوبریک در جلوتر به آن به تکرر می‌پردازد روبرو می شویم، موتیف‌هایی همچون خشونت انسان در موقعیت های دو گانه و قساوت انسانی. این فیلم باب آشنایی استنلی کوبریک با کرک داگلاس شد که کوبریک را با فیلم اسپارتاگوس به شکل جدی وارد هالیوود کرد. فیلمی که برای کوبریک دو لبه بود، از یک سو به دلیل دخالت های بیش از اندازه ی داگلاس که تهیه کننده ی اثر نیز بود کلافه شده بود و از سوی دیگر که جنبه ای مثبت برای او به همراه داشت معروفیت و ورود یک نابغه‌ی جوان به سینمای هالیوود را نوید می‌داد اما از آنجایی که یکی از خصلت‌های معروف کوبریک اشراف تمام عیار آن بر روی جزئیات و کارگردانی بود، داگلاس این آزادی عمل را از او گرفته بود و این فیلم به بدترین تجربه ی کوبریک تبدیل شد که بعد از آن مجبور به انزوا و ساخت یک فیلم کاملا مستقل از سیستم هالیوود به نام لولیتا شد.

این فیلم که با نگاه کمدی سیاه به رمان لولیتا اثر ولادیمیر نابوکوف بود با حواشی زیادی روبرو شد و برای کوبریک دوستان و منتقدان سینمایی یکی از نادیده گرفته ترین فیلم های کوبریک است و از سوی دیگر عده ای معتقدند نخسه ی سینمایی آدریان لین از نسخه‌ی کوبریک فیلم بهتری است اما دیوید لینچ این فیلم را یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما می داند. کوبریک این رمان را با نگاه شخصی خود ساخت و تغییراتی جزئی نسبت به رمان انجام داد همچون پایان فیلم که عده ای آن را نمی پسندیدند. پیتر سلرز که در این فیلم حضور داشت از معدود بازیگرانی است که بیش از یک همکاری با کوبریک دارد و در فیلم بعدی او دکتر استرنجلاو با او همکاری کرد.

دکتر استرنجلاو که با اسم کامل دکتر استرنجلاو یا چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق به ورزم یکی از بهترین نمونه های سینمای کمدی است که درباره ی بمب اتم و جنگ سرد بین آمریکا و شوروی است. در این فیلم ما یک پیتر سلرز درجه یک داریم که کاملا لحن فیلمنامه و کارگردانی کوبریک را می فهمد و سه نقش متفاوت در فیلم بازی می کند. این فیلم هم مانند دیگر فیلم‌های کوبریک حواشی مطبوعاتی و سیاسی زیادی داشت و راجر ایبرت این فیلم را بهترین طنز سیاسی قرن بیستم می داند.

درباره این فیلم خیلی میتوان نوشت اما در همین حد که این فیلم مرز بین کمدی و سیاست را به قدری زیبا و ظریف پیوند می دهد که کاملا به لحن و دلیل انتخاب این ژانر برای این داستان را می توان یک حرکت فرمی زیرکانه دانست یکی از نکات معروف این فیلم که در سینمای کوبریک هیچگاه تکرار نشد دیالوگ فی البداهه ی پیتر سلرز در پایان فیلم است. بعد از این فیلم بزرگترین پروژه ی استنلی کوبریک یعنی اودیسه ی فضایی کلید خورد. این فیلم را می توان اولین فیلم جدی فلسفی علمی تخیلی دانست که از داستان کوتاه اودیسه فضایی نوشته ی آرتور سی.کلارک اقتباس شده است که از قضا خود او هم در فیلمنامه ی این فیلم با کوبریک همکاری کرد. درباره ی این فیلم خیلی می توان گفت از منظر علمی می توان به آن نگاه کرد تا منظر فلسفی و اشاراتی که کوبریک به نیچه می کند تا اتفاقات فرمی و تکنیکی این فیلم که در زمان خود متحیر کننده بود. این فیلم تنها اسکار استنلی کوبریک را به او داد البته نه به عنوان فیلمنامه نویس، کارگردان یا تهیه کننده بلکه به عنوان بهترین جلوه های ویژه.

و اما پر درسرترین و پر حاشیه ترین فیلم کوبریک پرتغال کوکی است که برای کوبریک دردسرهای عجیب و غریبی را به همراه داشت، تا جایی که در بریتانیا جلوی پخش فیلم را می گیرند و در آمریکا فیلم درجه ی ایکس می گیرد و صحنه های خشنوتی آن را سانسور می کنند. این فیلم از منظر شخصیت پردازی، زیرمتن های قصه و رویکرد اجتماعی آن یک اثر مدرن تلقی می شود اثری که با مفهوم خشونت بر ضد خشنوت صحبت می کند. یکی از نکات حائز اهمیت فیلم دنیای فانتزی است که کوبریک خلق می کند و ما آن را می پذیریم. او آنقدر به این دنیا شناخت دارد که حتی فیلم های واقع گرایانه ای که درباره ی خشونت ساخته شده به اندازه ی این فیلم با مخاطب سمپاتی نمی‌کند.

فیلم های استنلی کوبریک همیشه از دو بخش تشکیل شده است، بخش اول: شخصیت مسیری را طی می‌کند و بخش دوم: شخصیت مخالف آن مسیر حرکت می کند به طور مثال شخصیت الکس در پرتغال کوکی قبل از زندان و بعد از زندان، در فیلم بری لیندون قبل از ازدواج با لیدی و بعد از ازدواج با لیدی، در فیلم غلاف تمام فلزی در قسمت آموزشی و در قسمت جنگی. این دو قسمت شدن فیلم های او برای تاکید کوبریک در این موضوع است که شخصیت ها سایه ی تاریکی شان بیدار می شود و موقعیت هایی که انسان در آن تغییر می کند و دست به هر کاری می زند.

یکی از بهترین نمونه های این موتیف فیلم بری لیندون است که شبیه سمفونی بصری قرن هجدهم ساخته شده است. نکته ی حائز اهمیت این فیلم فیلمبرداری با نور های طبیعی است یعنی هیچ نوری به غیر از خورشید و شمع استفاده نشده است این موضوع از منظر بصری یک تصویر بی تکرار را در تاریخ سینما رقم زد. ما در این فیلم از علاقه ی کوبریک به کهن الگوی اودیسه پی می بریم که در فیلم های او زیاد تکرار شده است و نقطه ی شروع شخصیت با نقطه ی پایان در هم تنیده شده است اما عیان ترین این استفاده در فیلم آخر او یعنی چشمان کاملا بسته است.

همانطور که قبلا اشاره کردم کوبریک میل به سفر در تمام ژانرها را داشته و در فیلم درخشش او به ژانر وحشت سرک می کشد و دوباره و دوباره یکی از بهترین نمونه های آن را خلق می کند فیلمی که هنوز در این ژانر مدعی است و سینه فیل ها هنوز درباره ی این فیلم صحبت می کنند، فیلمی عجیب و رازآلود درباره ی یک مکان تسخیرشده که یکی از الگوهای معروف این ژانر در سینمای وحشت به حساب می آید. نویسنده ی معروف ژانر وحشت استفن کینگ نویسنده ی این رمان است که زمان اکران این فیلم با کوبریک به مشکل می خورد و فیلم را یک اثر مجزا از رمان خود می داند. آنقدر این فیلم عجیب است که بعد از تماشایش انگار از کابوس بیدار شده ایم، به دلیل رمزآلود بودنش کتاب ها و مستند هایی صرف رازگشایی و چیستی فیلم نوشته و ساخته شده است. شیطنت های کوبریک در اشارات فرامتنی به قصه ی آپولو یازده تا قصه ی سرکوب سرخپوست ها و قصه های متافیزیکی آن تحلیل اثر را برای سینه فیل ها و منتقدانی که علاقه ای به تحلیل های فرامتنی و هرمونوتیک دارند را زیاد کرده است دوباره ما در اینجا شاهد علاقه ی کوبریک به ابداع تکنیکی هستیم که حرکات فالووینگ را با استدی کم که در بالاتر به آن اشاره شد انجام داده است.

یکی از بهترین فیلم های جنگی تاریخ سینما بدون اغراق غلاف تمام فلزی است که درباره ی جنگ ویتنام است. در این فیلم هم ما شاهد خشونتی هستیم که بر روی روان انسان تاثیر می گذارد و این خشونت به دور تکرار می افتد و از دل آن به وجود می آید. کمتر فیلم جنگی در تاریخ سینما وجود دارد که مخاطب با هر صحنه از خشونت گویی مشابه همان اتفاق برایش رخ داده است، دلیل این اتفاق مقدمه ای است که کوبریک برای آن خشونت می سازد و خشونت صرفا یک ژست و یک فانتزی هالیوودی دیگر نیست، با تولد این خشونت در درون این افراد، این احساس در ما سمپاتی می شود و در آخر چشمان کاملا بسته فیلمی که خیلی ها آن را دوست ندارند ولی به گفته ی خود کوبریک: «فکر می کنم بهترین فیلمم را ساختم».

فیلم که با اقتباسی از اثر آرتور شنیتسلر ساخته شده است یک اثر روانشناختی درباره ی رابطه ی انسانی است، شنیتسلر یک روانشناس فرویدی بود و کوبریک هم این اثر را از منظر فروید شخصیت پردازی و واکاوی روانی کرده است. در این فیلم ما با ارتباط دو زوج، مفاهیم احساس گناه فرویدی را در چارچوب جامعه مشاهده می کنیم همچون مقررات و ممنوعیت های اجتماعی که سرکوب ها و گناهانی را برای ما می سازد. یک سکانس خارق العاده در فیلم است جایی که الیس با بیل در اتاق خوابشان دیالوگ می کنند. این فیلم به قدری در بعد روانشناختی چند لایه می شود که مجزا می توان درباره ی آن نوشت.

در نهایت کوبریک را می توان فیلمسازی دید که در هر فیلمش خودش وارد سفر اودیسه وار شده است و در فیلم‌هایش جدا از دقت فراوان در فیلمنامه از جمله کارگردان هایی است که اگر نبود سینمای امروز از منظر تکنیکی چند سال عقب تر می ماند. او یک کتاب خوان و عاشق موسیقی بود که این علاقه باعث شد که ما در اثار او موسیقی های اقتباسی بشنویم کاری که بعدها خیلی از فیلمسازان از جمله تارانتینو انجام دادند.

245245

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا