اسلایدفرهنگی

نمایشی که مخاطبانش با انفجار بمب نابود شدند!

مهسا بهادری: «اسفرود بی دم»، نمایش اسفرود بی دم یک نمایش مزخ..نه ببخشید یک نمایش فاخر، متفاوت و خلاقانه بود. این مونولوگ یکی از بازیگران است که دست آخر خاظره شخصی اش از مواجه شدن با اره برقی و دزدیده شدن توسط یک راننده را روایت می‌کند، زن و شوهری را می‌بینیم که یک نفر دیگر زندگیشان را می‌نویسد، استاد پیشکسوتی که به گوزن تبدیل می‌شود و عده‌ای آدم که به دنبال کشتن یکدیگر هستند.

در شبی که ما نمایش را تماشا کردیم یک نفر مقابلمان ایستاد با بمب‌هایی که به کمرش بسته بود و می‌خواست همه را نابود کند اما…

«اسفرود بی دم» نمایشی سوررئالی به تهیه‌کنندگی جلیل اکبری صحت است که خنده دارد، خشم، اندوه، قدرت طلبی و انتقا جویی هم در آن به چشم می‌آید و به قول پویا سعیدی نویسنده و مشاور کارگردان این نمایش فقط جفنگیات است، اشتباه نکنید این‌بار جفنگیات بار معنایی منفی ندارد و به همین بهانه هم با نویسنده این اثر گفت و گو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

در بین هر نمایش می‌گفتید که نمونه‌های بهتر این داستان فلان کتاب یا فیلم است با این کار می‌خواستید به نوعی ابراز ارادت کنید به نمایش‌نامه نویسان و نمایش‌های بزرگ؟

فقط نمایش‌نامه‌ها نبوده است. به رمان و فیلم و چیزهای مختلفی ارجاع داده می‌شود. من کلا هم به عنوان مخاطب و هم کسی که کار تولید می‌کند خیلی به این موضوع قائلم که مدام باید نمایش را ارجاع دهی به آثار مختلفی که دوست داری و الهام بخش بوده‌اند به همین دلیل هم این کار را انجام دادم. با این کار هم به نوعی با دزدی از آن‌ها به یک سنت بزرگ‌تری که فکر می‌کنی باید به آن متعلق باشی، تعلق میابی و آن را اعلام می‌کنی و هم این‌که دست روی این موضوع می‌کذاریم که هر اثرهنری‌ای که خلق می‌کنیم ، آجری در دیوار آثار هنری بزرگ قبلی است که با آن ارتباط ‌گرفته‌ایم.

همیشه این تلقی در ایران بیشتر رایج است که به یک جور اورجینالیته‌ای اعتقاد دارند و قائلند که به‌نظر من وجود خارجی ندارد. یک جور اعلام خارجی است که کار ما دارد توسط خودمان انجام می‌شود و هیچ ربطی به آثار دیگران ندارد و همین باعث شده است که مثلا اگر رنگ و بوی اثر دیگری را در اثرت تشخیص بدهند احساس کنند که داری کپی می‌کنی در صورتی‌که این همان فرایندی است که گفتم. هر اثر هنری خواه ناخواه با آثار قبل از خود مرتبط است. یا بعضی آثار حالت خود ارجاعی دارند و خودشان را مشخصا متصل می‌کنند به آن‌ها و یا این‌که نه این ‌را عنوان نمی‌کنند ولی ردی از آن آثار در اثر هست. اثر ما از دسته اول است.

اشاره کردید به این که ما تقریبا در ایران اثر اورجینالی در این قالب نداریم.

منظورم این است که ما فکر می‌کنیم چیزی که اورجینال است، خیلی اورجینال نیست.

خیلی نو است؟

اصلا موضوع نو بودن نیست. به این معنی که مال خودمان است. این مسئله فلسفه زبان است. اما همین که ما از زبان استفاده می‌کنیم یعنی داریم از یک چیز مشترک استفاده می‌کنیم و به یک مدیوم مشترکی وصل شده‌ایم که کاربران زیادی دارد. تو نمی‌توانی وقتی از یک مدیوم فراگیر استفاده می‌کنی احساس کنی که آدمی هستی با یک تخم دو زرده. در صورتی‌که این طور نیست. در ایران این‌طور است که برخی فکر می‌کنند، آثار قائم به ذات و اورجینال‌ هستند.

وقتی من به عنوان مخاطب این نمایش را می‌بینم، توقع دارم که چه آورده‌ای برایم داشته باشد. مثلا وقتی که ما می‌روم یک نمایش کلاسیک مثل «دریاچه قو» را می‌بینم، یا یک تئاتر بی کلام می‌بینیم می‌دانیم که قرار است چه ببینم، می‌خواهم بدانم مخاطبی که نمایش شما را می‌بیند باید به دنبال چه چیزی باشد؟

جفنگیات. مخاطب ما باید دنبال جفنگیات باشد و ما سعی کردیم زندگی جفنگی که بیرون جاری است را نمایشی کنیم. زندگی جفنگی مجموعه‌ای است از تناقضات عجیب و غریب و هیچ وقت هم منشا آن معلوم نمی‌شود. زندگی خیلی چیز دیوانه‌واری است. فکر می‌کنم که اثر ما به مراتب عاقلانه‌تر و نسبت به واقعیت است. مسئله، نگرش و منظور ما از واقعیت مدل دیگری است. بیشتر وجوه جفنگ و بی‌منطق و دیوانه در دل واقعیت را ما جدا کردیم و در این نمایش آوردیم.

ما این نمایش را در چند بخش می‌بینیم و در نهایت در پایان داستان می‌فهمیم که این چندبخش باهم مرتبط بودند. می‌خواهم بدانم که چرا از چند بخشی بودن استفاده کردید و ایده‌تان چه بود که از یک خط سیر داستانی استفاده نکردید و همان را ادامه ندادید؟

راستش به این خاطر بود که من یک سری موقعیت به ذهنم می‌رسید که خیلی کوتاه بودند به همین دلیل تصمیم گرفتم این موارد را در یک بسته به نمایش بگذارم. چون حال و هوای مشترکی دارند. مثلا الان که دارم باشما مصاحبه می‌کنم یک دفعه یک نفر در ذهنم می‌گوید که اگر الان من به شما یک سیلی بزنم چه اتفاقی رخ می‌دهد و واقعیت میان ما چطور پیش می رود.این‌ها هم آن لحظات به ذهنم رسیدند اما جدا جدا و من احساس کردم همه این‌ها برای یک متن هستند و این‌ها را در یک متن قرار دادم. این قطعه قطعه بودنشان هم به این دلیل اتفاق افتاد.

آیا می‌توانیم بگوییم جامعه آماری مخاطب ما به تئاتر کمدی توجه بیشتری دارد. چه در سینما، تلویزیون و تئاتر. آیا به این معنی است که جامعه به کمدی بیشتر نیاز دارد؟

همان‌طور که گفتم واقعیت به طور کلی و سراسر جفنگیات است پس کمدی در هر زمانه ای نیاز جامعه است و فقط برای این زمان نیست. یکی از دلایل به وجود آمدن کمدی هم این است. این جا هم هدف ما خیلی کمدی بودن نیست و وقتی یک چیزهایی را می‌گوییم خود به خود خنده‌دار است.

حدودا پانزده بار یا بیشتر که من نتوانستم بشمارم از کلمه نسبتا نا مناسبی استفاده کردید. این بیان‌گر این است که جامعه ما رو به زوال کلامی است یا نه هدف خاصی پشتش نبود و می‌خواستید با مخاطب ارتباط برقرار کنید؟

راستش اگر بخواهیم مسابقه‌ای برگزار کنیم بین کلمات هر زبانی و بگوییم که کدامشان پرکاربردترند نسبت به بقیه کلمات در تمام زبان‌های زنده و مرده فحش‌ها رتبه اول را دارند. و راستش نمایش ما همان‌طورکه گفتم نسبت به واقعیت سر به زیر و مودب‌تر است در استفاده از فحش‌ها هم همین‎طور است.

اگر بخواهید «اسفرود بی دم» را توصیف کنید چه می‌گویید؟

اسفرود بی دم را نمی‌دانم دقیقا چیست ولی اجزای بدنش تشکیل شده است پای دلقکی و سرخر و تن پنگوئن وتیشرتِ جر خوردم از خنده.

نکته‌ای که وجود دارد سادگی صحنه است در عین پرکاربرد بودنش که نکته خوبی است چون از کمترین فضا بیشترین استفاده را کرده‌اید.

این براساس نیازهای نمایش است که طراح صحنه تشخیص داده است.این رویکرد خانم نغمه پری بود.

مقداری رویکرد و نقدهای اجتماعی در این نمایش می‌بینیم می‌توانیم بگوییم که «اسفرود بی دم» یک کمدی اجتماعی است و با زبان طنز به مسائل اجتماعی نقد وارد می‌کند.

جوابم به این سوال هم تکراری خواهد بود. مثل همان که گفتم کمدی نیاز همیشه است. وقتی درباره چیزهایی حزف می‌زنیم. ما الان درباره هر چیزی حرف بزنیم به چیزهایی معترضیم و این اعتراض به اشکال مختلف خودش را نشان می‌دهد و این اتفاق این‌جاهم دارد به شیوه‌ای درون این نمایش می‌افتد، تاکیدی روی نشان دادن آن نیست ولی امیدواریم که فهمیده شود.

اما در این میان بد نبود نظر کارگردان را هم بدانیم به همین بهانه به گفت و گو با فرشید روشنی پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

من به عنوان مخاطب خودم میدانستم که نیامدم این جا تا یک اثر کلاسیک یا تئاتر روشن فکرانه ببینم من آمده بودم که تئاتر طنز ببینم و فکر می‌کنم این نمایش به وعده‌ای که داده‌بود عمل کرد و به هدفش که چند ساعت خنداندن مخاطب بود، رسید.

سوالم این است که شما چرا این نمایش را با این محوریت و شکل و شمایل کارکردید؟

در این شرایطی که داریم، تئاتر کار کردن ریسک است. یعنی چوب دوسرعفو می‌شوی. دلیل این‌که چرا رفتم سمت این تئاتر، بدعت گذاری و نوآوری موجود در متنش بود. دقیقا همین نکته بدعتش بود که من سمتش رفتم وسعی کردم در طول اجرای نمایش همه عناصری که می‌خواهیم استفاده کنیم بدیع باشد. این بدعت شدت های مختلفی پیدا کرد. پوریا سعیدی دوستم است و دوستش دارم و قلمش را دوست دارم. این نمایش‌نامه خیلی وقت بود که دستم بود برای کار کردن برای فجر دیگر فرصتی پیش آمد که سالن شهرزاد به ما نوبت اجرا داد و آمدیم کار کردیم.

یکی از مسائلی که الان وجود دارد این است که در حال حاضر حتی فیلم سینمایی‌های خیلی معروف با بازیگرهای سلبریتی نمی‌توانند خرج خودشان را دربیاورند؟ حالا چه اتفاقی افتاده که شما فکر کردید که در تئاتر مخاطب می‌تواند کمک کند که حداقل هزینه برگردد؟ و به عنوان کارگردان سراغ این کار رفتید و این تیم با تهیه کنندگی جلیل اکبری صحت دور هم جمع شدند؟ به‌هرحال برگشت مالی هم مسئله خیلی مهمی است. آیا می‌تواند هزینه‌های ابتدایی خودش را برگرداند؟

من فکر می‌کنم خودِکار می‌تواند یک سری کارها را انجام دهد. ما وقتی وارد اینترتیمنت و سرگرمی می‌شویم امیدمان به برگشت مالی بیشتراست تا وقتی که تئاتر روانشناسانه یا رشد فکری کارمی‌کنیم. من فکر می‌کنم این مسئله اولی بود که باعث شد آقای صحت به ما اعتماد کند و این اعتماد دو طرفه شکل بگیرد تا ما کاری را خارج از دایره امنی که در تئاتر وجود دارد انجام دهیم. این‌که سرمایه‌ای خارج از دایره امن گذاشته شود ریشه در همین اعتماد دارد.

«اسفدود بی دم» در همه حوزه ساختار شکنی انجام داده؟ شما موافقید؟

بله صددرصد

این ساختار شکنی را در زبان نمایش هم وجود دارد. در این نمایش ادبیات عامیانه را زیاد می‌بینم. فکر نمی‌کنید که ممکن است این ماجرا به سطح کیفی کار آسیب بزند؟

من فکر می‌کنم غیراز این باشد، رشته ارتباط ضعیف‌تر می‌شود. ارتباطی که ما باید با تماشاگر بگیریم. من اگر همین الان با شما با ادبیاتی غیراز ادبیات روزانه صحبت کنم خیلی جنبه متکلفانه پیدا می‌کند و همین باعث می‌شود که حائل، پرده یا شیشه‌ای نامرئی میان ما کشیده شود. به‌خاطر همین من عمدا روی این قضیه فوکوس داشتم. حتی از بچه‌ها خواستم اسم خودشان را صدا بزنند. شهروز، شهروزاست و حامد، حامد. ادبیات اگربخواهد چیزی غیر از این باشد و یک ساختار جدید و یک زبان جدید و یک زبان آرکائیک باشد قظعا ارتباط خیلی خوب شکل نمی‌گیرد.به عمد است که ما محاوره صحبت می‌کنیم تا شکل تئاترمان القا کننده یک صحنه ریئل تایم باشد تا این‌که یک بازی قرار دادی باشد. برای همین جای بداهه بودن و خود بودن و در لحظه بودن برای بازیگران گذاشتیم. برای این‌که نه شما و نه بچه‌های پشت صحنه احساس نکند که تئاتری که اجرا می‌شود با تماشاگر فاصله دارد. تماشاگر و ما همه یکی هستیم. نمی‌خواهیم تماشاگر احساس کند، بازیگران در نور زرین با تماشاگران فاصله دارند.

ما وقتی این نمایش را می‌بینیم قرار است فقط بخندیم؟

نه اصلا.

نمایشی که در انتهایش مخاطبان با انفجار بمب نابود شدند!

پس این نمایش قراراست چه چیزی به ما بدهد؟

اگر بخندیم هم باید تلخند باشد. یعنی خنده‌ای همراه با تفکر. مثلا شما باید برایتان سوال شود که چرا باید بخندیم وقتی که یک استاد، گوزن باشد. شما به این می‌خندید اما بعدش برایتان چرایی به وجود می‌آورد. این‌که صرفا به خنده گرفته شود از اول خط قرمز ما بوده. شروع نمایش هم بعد ازموومانی که جنبه کمدی دارد می رویم در جنبه جدی‌تری که اصلا خنده‌دار نیست. یعنی می‌خواهیم بگوییم فقط خنده‌دار نیست. سعی کردیم از همه طیف احساسات در نمایش چیزهایی داشته باشیم. شاید(گفتن این موضوع) به ضررم تمام شود اما انگار متن نمایش هم یک ساختار پست مدرن دارد که می‌طلبد هر چیزی را گفته می‌شود خودش را خراب کند و دوباره خودش را بسازد.

آخرش هم اشاره کردید که شالوده شکنی…

من شمردم بیش از ۱۵ بار از الفاذ رکیک در انتهای نمایش استفاده شد.

کمی از الفاظ رکیک هم استفاده می‌کنیم که برای زیر ۱۸ سال جالب نیست. اما اگر غیراز این باشد هم حق مطلب سخت ادا می‌شود.

نکته‌ای درمورد کارگردانی این کار هست که بخواهید بگویید؟

در کارگردانی این کار پویا خیلی در تصویرسازی‌ها و صحنه‎ها کمکم کرد. از ابتدای زمانی که من انتخاب بازیگر داشتم و جای بازیگر عوض می‌شد کنارم بود. این متن هم مثل سایر متن ها پتانسیلش را داشت که در دست هر کارگردانی یک شکلی بگیرد. وقتی خودِمولف آن‌جا باشد ذهنیتش را پیاده می‌کند. از خوش‌شانسی من بود که پویا کنارم بود. و سعی کردم تصویری که خودم داشتم را با تصویر او به یک دیزالو در کارگردانی برسانم.

۲۴۵۲۴۵

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا