مهسا بهادری: روز پنجشنبه، دوم تیر بود که ویدیویی در فضای مجازی منتشر شد و حواشی و واکنشهای زیادی را به دنبال داشت. ویدیویی از نوجوانان شیرازی که پوششهایشان متفاوت از چیزی بود که در رسانههایی مثل صدا و سیما به تصویر میآید. تجمع نوجوانان شیرازی در بلوار شهید چمران، مهر تاییدی بر روند تغییر پوشش ظاهری افراد جامعه بود که نهایتا با دستور دستگیری «لیدرها» و «سرتیم» این تجمع، با آن برخورد شد .
اما موضوع اصلی اینجاست که آیا زمان زیادی است که این تغییرات در جامعه شکل گرفته؟ و آیا مسئولین نظارتی و نهادهای فرهنگی متوجه این موضوع هستند؟ چگونه میتوان با این رفتارها مواجه شد؟
برای رسیدن به پاسخ این سوالها سراغ فردین علیخواه، عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان رفتیم تا این موضوع را بررسی کنیم.
انتشار ویدیوی نوجوانان شیرازی نشان میدهد ما با چه پدیده اجتماعی مواجه هستیم؟
واقعیت آن است که من با دیدن حضور نوجوانان در فضاهای شهری خوشحال میشوم. در طول سالهای قبل، در اغلب نوشتهها و سخنرانیهایم درباره چیزی ابراز نگرانی کردم که آن، «مهاجرت از استریت به اسکرین» بود. ببخشید که از کلمات انگلیسی استفاده می کنم. منظورم مهاجرت از خیابان به صفحه نمایش گوشی یا کامپیوتر است. این امر تبعات مختلفی دربر دارد. برای مثال میتوان به محدود شدن زندگی به فضای آنلاین و اختلال در روند اجتماعیشدن اشاره کرد. حالا اتفاقی که در حال رخ دادن است، مهاجرت معکوس از اسکرین به سوی استریت است. در موقعیت جدید شاهد هستیم که نوجوانان به دنبال فتح خیابانهای شهر و میادین شهری هستند. این موضوع فی نفسه بد نیست.
آنها میخواهند امضای خودشان را بر فضاهای عمومی شهری حک کنند. در عرصه سیاست هم ما شاهد مهاجرت معکوس از اسکرین به سوی استریت هستیم. گروههای اجتماعی ناراضی، نظیر بازنشستگان یا معلمان به جای آنکه از طریق لایک کردن، نارضایتی خودشان را اعلام کنند، ترجیح میدهند مقابل سازمانهای دولتی مسئول تجمع کنند. نوجوانان نیز گویا تصمیم گرفتهاند به جای آنکه هویتهای متمایز خود را در صفحات اینستاگرام به رخ بکشند، آنرا به خیابان و صحنه جامعه بیاورند. این اتفاق، مثبت است. هر چقدر، چه نوجوانان و چه سایر گروههای اجتماعی، این امکان را داشته باشند که رفتارهای اجتماعی و فرهنگیشان را به صحنههای عمومی بیاورند و به دیگران نشان دهند، مثبت است.
این جمله معروف را همه شنیدهایم که هر نسلی باید امکان و فرصت آن را داشته باشد تا زندگی خودش را بسازد. من فکر میکنم که مفاهمه و درک متقابل در سطح جامعه و کوتاه آمدن حکومت از دخالت در امور فرهنگی جامعه راه برون رفت از تنگناهای فعلی جامعه ایران است.
در موضوع دورهمی نوجوانان شیرازی، (من ترجیح میدهم به عمد حتی از کلمه مسأله استفاده نکنم چون آنرا مسأله نمیبینم) مشاهده شد که برخی از مسئولان گفتند نهادها و دستگاههای فرهنگی در طول سالهای متمادی کمکاری کردهاند و ضعفها متوجه آنان است. من میگویم این نهادها به هیچ وجه کمکاری نکردهاند. در مطالعات اجتماعی اصطلاحی داریم با عنوان (oversocialization) که ترجمه تحتاللفظی آن میشود، اجتماعی کردن بیش از حد، یعنی وقتی اجتماعی کردن، به آستانه لبریز شدن برسد. به نظر من این نهادها این کار را انجام دادهاند یعنی نه تنها کمکاری نکردهاند بلکه نوجوانان را با تبلیغات ایدئولوژیک و عقیدتی خود خفه کردهاند. ببخشید من این تعبیر را استفاده کردم چون کلمهای بهتر از این نمیتواند بیانگر وضع فعلی باشد.
این نهادها باید از خودشان این سوال را بپرسند که چرا ما تمام قوا و نیروی مالی و فکریمان را بهکار گرفتیم تا نوجوانانی مؤمن پرورش دهیم ولی حاصل، اینگونه شد؟ آنان به سمت تحلیل کمکاری نروند بلکه به سمت آسیبشناسی پرکاری و آسیبشناسی بروند. این بیشتر میتواند به آنها کمک کند تا پاسخ خود را بیابند.
نوجوانان مانند سایر گروههای اجتماعی در این کشور تغییر کردهاند. آنان جسورتر شدهاند. شما بگویید کدام گروه اجتماعی در این کشور تغییر نکرده است؟ به دختران باحجاب در شهر نگاه کنید. به کوله پشتیای که پشتشان انداختهاند، به ساعت برندی که در دست دارند، به کتانیهایی که با شلوار جین و سرآستین خود ست کردهاند،به آرایش مد روزی که دارند و به کافههایی در شهر که میروند.اینها تغییر نیست؟ منظورم آن است که دختران باحجاب در خانوادههای مذهبی هم تغییر کردهاند چون به زمان اکنون تعلق دارند. این روزها دختران باحجاب و چادری میبینم که در کافههای شهر سیگار میکشند. اینها تغییر نیست؟ میخواهم این را بگویم که در جامعه فعلی ایران، همه گروههای اجتماعی تغییر کردهاند و فقط این مسئولان هستند که چشمهای خود را نسبت به تغییرات بستهاند.
من به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی مشفقانه و صادقانه میگویم. با انسداد نمیتوان به سراغ پدیدههای فرهنگی و اجتماعی رفت. جامعه ایران هم اکنون بسیار متکثر شده است. ما سبکهای مختلف زندگی داریم. مسئولان اگر به دنبال ثبات اجتماعی هستند، به جای تبلیغ یک سبک زندگی که کانون آن انسان سربهراه است، به مردم، مُدارای اجتماعی نسبت به سبکهای مختلف زندگی را آموزش دهند. انسانهای متفاوت باید یاد بگیرند که با صلح کنار همدیگر زندگی کنند و همدیگر را بپذیرند. این به قوام و استحکام جامعه کمک میکند. من خوب هستم و تو بد، دیگر کارساز نیست. گناهاندیشی در سیاستهای فرهنگی، به نظرم کارساز نیست.
آقای علیخواه فکر میکنید این تغییر و به روز شدن ممکن است ناشی از تأثیرپذیری از گروههایی مانند بیتی اس باشد؟ ببینید اگر دقت کرده باشید، آن پوششهایی که دیدیم بیشباهت و حتی کم شباهت به پوشش اعضای آن گروه موسیقی نبود. شما این تأثیرپذیری را قبول دارید؟
بدون تردید تأثیرپذیری وجود دارد. این روزها گروههای پاپ کرهای در زندگی نوجوانان ایرانی حضوری جدی دارند و تحقیقات مختلف هم این را نشان میدهند. ولی باز من این را در چارچوب حال و هوا و اتمسفر حاکم بر دوران نوجوانی میبینم و میفهمم. نمیخواهم نگاه تحقیرآمیز به نوجوانان داشته باشم که این را می گویم. من هم وقتی نوجوان بودم به دنبال قهرمان زندگیام میگشتم. در دوران ما در دهه شصت هم راکی، رمبو، آرنولد، موزیک بریک دانس و موزیک هندی بود. در نسلهای قبلتر هم قهرمانان دیگری حضور داشتند. راستش من این را مسأله نمیبینم. این نوجوانان پاپ کرهای دوست دارند. البته مانند هر پدیده دیگری اگر این شیفتگی منجر به آن شود که زندگی روزانه فرد تحت الشعاع قرار گیرد باید نگران بود. باید توجه کنیم که خیلی از اوقات سبکهای موسیقایی نیز میتوانند بیانگر حرف و پیام باشند.
در قرن بیستم این موضوع درباره موسیقی هیپهاپ وجود داشت.گرایش جوانان سیاه پوست حاشیهنشین به این سبک از موسیقی،به باور برخی از جامعهشناسان واکنشی بود به در حاشیه بودن، یا نادیده گرفته شدن این افراد توسط طبقه متوسط جامعه. آنان فکر کردند که با موسیقی میتوانند در مقابل طبقه متوسط عرض اندام کنند. همانطور که گفتم دنیای جدید، دنیای رقابت و رفاقت هویتهاست. هویتها در دنیای جدید با هم بده بستان دارند. چیزی میدهند و چیزی قرض میگیرند. گرایش به موسیقی کره ای را هم می توان از این زاویه دید.
بیشتر بخوانید:
یک بار دیگر فیلم نوجوانان شیرازی را ببینید؛آنها در بیرون همانجور رفتار می کنند که در خانه شان زندگی می کنند/ ما از آنها انتظار ریا داریم
از زاویه دیگری ماجرا را نگاه کنیم، به هر حال اگر این نوع پوشش مورد پسند افراد جامعه نیست، چگونه باید با آن برخورد شود، صداو سیما، سینما، تئاتر(در کل نهادهای فرهنگی ما) تا کنون نتوانستهاند کاری انجام دهند. این مسأله یا باید مورد پذیرش قرار گیرد یا باید با آن برخورد شود، راهکار پیشنهادی چیست؟
من فکر میکنم ما نیاز داریم تا از ابتدا تعریف کنیم که چه چیز مسأله است و از نگاه چه کسانی مسأله است. شاید ما در تعریف چیستی مسأله دچار اشتباه باشیم. بگذارید مثال بزنم. یکی از دانشجویان قدیمی من تعریف میکرد که در یکی از مراکز امنیت اخلاقی، پلیس با خانوادهها تماس میگرفت و خبر بازداشت فرزندشان را در مهمانی به آنها میداد. او میگفت که تقریباً تمام خانوادهها میگفتند که حضور دخترشان در مهمانی با اطلاع آنان بوده است و با این موضوع هم هیچ مشکلی ندارند. منظورم از این مثال آن است که جامعه ایران تغییر کرده است. متأسفانه آنچه مردم آن را شادی میدانند، حکومت برنمیتابد و آنچه حکومت نشاط(و نه شادی) تعریف میکند برای مردم کسالتآور و یا ایدئولوژیک است. باز هم میگویم. مُدارای اجتماعی نسبت به دیگریِ متفاوت، راه حل جامعه در وضعیت فعلی است. همانطور که گفتم سیاستهای فرهنگی در دوران جدید، برای نسل جدید، باید به سمت مفاهمه، گفتوگو و مُدارای اجتماعی برود. مدارس به دانشآموزان یاد بدهند که نسبت به دیگریِ متفاوت، مُدارا داشته باشند.
اگر برخورد نشود، موضوعات و عقاید دینی و مذهبی در یک جامعه اسلامی زیر سوال میرود یا خیر؟ و اگر برخورد شود، به آزادی فردی افراد لطمه وارد میشود؟
این جمله معروف را همه شنیدهایم که هر نسلی باید امکان و فرصت آن را داشته باشد تا زندگی خودش را بسازد. من فکر میکنم که مفاهمه و درک متقابل در سطح جامعه و کوتاه آمدن حکومت از دخالت در امور فرهنگی جامعه راه برون رفت از تنگناهای فعلی جامعه ایران است. مگر کشورهای همسایه ایران مسلمان نیستند؟ مگر آنها مسلمان ندارند. بگذارید من به پژوهشی اشاره کنم که نتایج آن به زودی در قالب مقالهای منتشر خواهد شد. در آن پژوهش با دختران باحجاب مصاحبههای عمیق انجام دادهایم. دخترانی که من آنها را نسل (تری. این. وان) نامیدهام. جالبترین نکته این مصاحبهها آن بود که اغلب مصاحبه شوندگان تحقیق، نگاه فردگرایانه و توأم با مهربانی و مفاهمه به هویتهای متفاوت با خودشان داشتند. آنان حجاب را یک انتخاب شخصی میدانستند و معتقد نبودند که در این خصوص باید تحمیلی در کار باشد. این یعنی نسل جدید خانوادههای مذهبی هم دیگر مانند والدین سنتیشان و به ویژه مانند حکومت فکر نمیکنند. حداقل من در دانشگاه، شاهد دوستی دانشجویان غیرمذهبی با دانشجویان مذهبی هستم و مشکلی هم بین آنها وجود ندارد. فکر میکنم ما نیاز به درک متقابل گروههای اجتماعی نسبت به یکدیگر داریم.
۴۷۴۷