اسلایدفرهنگی

خلأ «پیتر بروک» در جهان نمایش پر نخواهد شد

در میان گشت‌وگذارهایش در شرق به ایران رسید، تمدنی کهن با آیین‌های نمایشی مختص خود. نقل شده که او در یکی از روستاهای سبزوار تعزیه‌ای دید و منقلب شد. کار او در ایران و با فرهنگ ایرانی به این ختم نشد. سال ۱۳۵۱ در جشن هنر شیراز نمایش اورگاست را متشکل از گروه بازیگران بین‌المللی خودش و بازیگران ایرانی اجرا کرد. او سال‌ها بعد هم منطق‌الطیر عطار نیشابوری را به اثری نمایشی (کنفرانس پرندگان) تبدیل و اجرایی بی‌نظیر از آن ارائه کرد.

نمایش اورگاست اما فراتر از یک اثر نمایشی بلکه یک پدیده شگرف هنری بود. این کار در محوطه‌های باستانی ایران (از نقش رستم تا تخت جمشید) اجرا شد. اثری که از حوالی غروب آغاز و با طلوع خورشید پایان یافت. یکی از بازیگران آن نمایش که گروهی بین‌المللی بود، بازیگر و کارگردان نام‌آشنای ایران سیاوش طهمورث است. کسی که از نزدیک با بروک کار کرد و در آن تجربهی نادر حضور داشت.

طهمورث درباره نمایش اورگاست به مناطق‌آزاد می‌گوید: این نمایش روایتی بود از «ایرانیان» اثر آیسخولوس (آشیل) نمایشنامهای از یونان باستان، روایتی از همه اساطیر و کار، حسی فرا تاریخی را برای مخاطب ایجاد می‌کرد که انگار در آن لحظه اسطوره‌ای حضور یافته است. برای ایجاد این حس و این حضور «تد هیوز» شاعر شهیر انگلیسی بر پایه زبانهای لاتینی و اوستایی زبانی نو خلق کرد که تلفیقی از آواها و زبانی اساطیری بود.

او درباره انتخاب بازیگران این اثر می‌افزاید: بازیگرانی از فرانسه، پرتغال، آمریکا، ژاپن در گروه بروک بودند و وقتی به ایران آمد از دانشگاه تهران، اداره تئاتر، تلویزیون ملی و… بازیگرانی را انتخاب کرد تا در کار بازی کنند. من از اداره تئاتر به این گروه پیوستم. دوستان دیگر هم از جاهای دیگر. به خاطر می‌آورم که بعضی از دوستان هم بعد از یکی دو جلسه تمرین دیگر نیامدند از جمله محمود دولت‌آبادی و داود رشیدی.

کارگردان نمایش به‌یادماندنی «معرکه در معرکه» تأکید می‌کند: من درباره خودم می‌گویم اگر با پیتر بروک کار نمی‌کردم شاید یک‌هزارم تجربهای که در تئاتر دارم را نمی‌داشتم؛ کار کردن با او یک فرصت بود. او انسانی پربار، فهمیده و یکی از باشعورترین کارگردانان نمایش جهان بود. او در اجرای تئاتر از شکل معمول و رایج آن فراتر رفت، فهم و شناخت او بی‌نظیر بود. پیتر بروک به دنبال تجربه انسان به مفهوم وسیع آن و زندگی بود. به همین خاطر تن به کلیشه‌های رایج اجرای تئاتر در هیچ شکل غربی و شرقی نداد بلکه یک شیوه جدید و راهی جدید در هنر کشف کرد و آن را به اوج رساند. بروک تئاتر را مثل زندگی می‌دانست و به دنبال شناخت آن بود.

طهمورث با اشاره به اینکه پیتر بروک اشرافی عمیق به مسائل هنر و دانش هنری داشت می‌گوید: کار کردن با او لذت‌بخش و جذاب بود. در زمان تمرین در سکوت (گاهی همچون یک مجسمه) می‌نشست و به بازیگران، کنش‌ها و واکنش‌ها و رفتارهایشان دقیق می‌شد. به کوچک‌ترین عمل بازیگران نگاه می‌کرد و بعد ۴ یا ۵ جمله راهگشا به هر بازیگر می‌گفت و تمرین را متحول می‌کرد. او اهل شلوغ‌کاری و دادوفریاد نبود. آرامش عجیبی داشت که این از شناختش نسبت به انسان و هنر نمایش می‌آمد. روانشناسی و درکش از این علم به او امکان می‌داد با ۳۰ – ۲۵ بازیگر که هرکدام از کشوری با ویژگی‌های فرهنگی پیچیده آمده بودند کار کند. آن‌ها را درک کرده، ارتباط برقرار کند و از آن مهم‌تر آثاری تاریخی بسازد.

سیاوش طهمورث اضافه می‌کند: البته که شناخت و دانش او فقط به هنر نمایش و روانشناسی محدود نمی‌شد، او به ادبیات کهن جهان محیط بود، تاریخ، ادبیات، شعر و موسیقی ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت.

این بازیگر پیشکسوت ایران با حسرت می‌گوید: من معتقدم در هر قرن یک نفر چون بروک پیدا می‌شود. بعضی آدم‌ها بعدازآن که از دنیا می‌روند، خلأشان پر نمی‌شود. بروک از آن دسته بود. من معتقدم آن جمع بازیگران که در کار اورگاست با پیتر بروک کار کردیم همه بعدازآن کار و آن اجرای خاص پخته‌تر شدیم.

طهمورث درباره رویدادهای بعد از اجرا می‌گوید: ما یعنی بازیگران ایرانی آن کار، گروه نمایشی را تشکیل دادیم که کارگردان گروه «آربی اوانسیان» بود. اوانسیان یکی از عشاق تئاتر است، یک انسان هنرمند به معنای دقیق، او با آنکه کارگردانی را در انگلستان خوانده بود اما در اجراهایی که داشت یک تصویر و یک قاب از کسی تقلید نکرد، همیشه خلاق و اهل مطالعه بود، چیزی از دنیا نمی‌خواست فقط به تئاتر فکر می‌کرد.

او در ادامه می‌گوید: اوانسیان را پیتر بروک در فرانسه به‌عنوان دستیار انتخاب کرده بود، البته داود رشیدی هم انتخاب شد ولی هیچ‌کس دیگری انتخاب نشد، اگرچه این روزها بعضی می‌گویند ما هم انتخاب شده بودیم که حرفی نادرست است.

طهمورث درباره تجربه اجرای این اثر می‌گوید: نمایش در اوایل شب در نقش رستم شروع می‌شد و با طلوع خورشید در تخت جمشید پایان می‌یافت، من نقش پیک را بازی می‌کردم و در آن طلوع خورشید خبر شکست ایرانیان از یونانیان را می‌گفتم. (او بعد از ۵۰ سال آن دیالوگ را به یاد دارد و آن را بازگو می‌کند.) اورگاست نمایشی عظیم بود که تأثیرگذاری عجیب به روی تماشاگران و گروه اجرا گذاشت.

زمانی از پیتر بروک پرسیدند؛ چه دلیلی داشت که اجرای اورگاست در مکانی ثابت نبود و تماشاگران در مسیری پرپیچ‌وخم از نقش رستم تا تخت جمشید آن هم از غروب یک روز تا طلوع خورشید به‌جاهای مختلفی که بازیگران حضور داشتند، می‌رفتند تا نمایش را ببیند، که او در جواب گفت؛ می‌خواستم تماشاگر به دنبال هنر و هنرمند بیاید.

طهمورث درباره این اظهارنظر می‌گوید: این حرفی بسیار درست است. هنرمند در مفهوم اصیل آن نباید به دنبال مخاطب -حالا هر که می‌خواهد باشد- برود و این مخاطبان هستند که باید به دنبال هنر و هنرمند باشند. هنرمند نباید دنباله‌رو یا به دنبال مخاطبان باشد، چه سیاست‌مدار باشند یا شخصی از عامه مردم. هنرمند در مفهوم اصیل یک نخبه فرهنگی است و باید در جامعه جایگاهی ممتاز داشته باشد.

طهمورث در ادامه می‌گوید: هنرمند در شکل عام و اینجا مقصودم هنرمند تئاتر است، باید به سه حوزه اشراف داشته و عمیق مطالعه کند، اول فلسفه دوم روانشناسی و سوم جامعه‌شناسی. هنرمند تئاتری که با هر کدام از این سه حوزه آشنایی نداشته باشد، نمی‌تواند کار بزرگی چون خلق شخصیت را انجام دهد. خلق شخصیت کار بزرگی است چه در زمان نوشتن نمایشنامه چه وقتی که بازیگر با تمام حضورش در صحنه باید او را دوباره خلق کند. این است که هنرمند تئاتر یک خط تراز دارد. ما به هنرپیشه، بازیگر و هنرمند، می‌گوییم هنرمند، این درست نیست، هنرمند یک غایت است. برای هنرمند شدن باید مرارت‌ها کشید تا یک هنرمند شد.

۵۷۵۷

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا