مرجان صادقی: روایت آرام و خوشساخت «جان غریب» بیشتر استوار بر نکات کوچکی است که در جایجای رمان به دقت کاشته شده و در کنار نانوشتههایی که میتوان از میان سطرهای رمان خواند کلیتی هوشمندانه میسازد. داستان گذشتهای که بر حال شخصیتها سایه انداخته؛ گذشتهای که هنوز به راحتی نمیتوان از آنها گفت یا نوشت ولی از لابهلای اشتغال در کارخانهی تولید قطعات و مناسبات کارگری با دقت و ظرافتی هنرمندانه سربرمیآورد.
در رمان «جان غریب» اولین چیزی که به شدت توجه را به خود جلب میکند انتخاب موقعیت و فضاسازی درخشان نویسنده است. بخش بزرگی از جان غریب در یک محیط خشک صنعتی اتفاق می افتاد. محیطی که شاید کمتر نویسندگان زن جسارت وارد شدن و پرداختن به آن را داشته باشند ولی نویسنده با نگاهی نکتهسنج و دقیق این فضا را در رمان بازسازی کرده. ملاحت نیکی از این تجربه و تسلط شخصی که آن در داستان است به مناطقآزاد می گوید:
جان غریب همانطور که به درستی اشاره کردید، ماحصل تجربه زیستی است.من سالها در محیطهای صنعتی و مردانه و خشنی کار کردهام که برای دختری به آن سن و سال سخت و پیچیده بود. ولی «جان غریب» نمودی از فضای تمام آن سالها نیست بلکه ماحصل یک دوره کوتاه در اواخر دهه هفتاد در یک کارخانه کوچک است که هرچند کوتاه بود ولی تأثیر عجیبی روی من گذاشت شاید چون اولین برخورد بیواسطهی من با اتمسفر کارگری اتفاق میافتد.
چالش بزرگ من این بود که من تجربهای را به عنوان یک زن به دست آوردم ولی در داستان راوی را مرد انتخاب کردم. احساس کردم جنسیت راوی خواهناخواه در محتوای رمان تأثیر خواهد گذاشت. راحتترین راه را انتخاب کردم که مطمئن نیستم بهترین راه هم باشد. رسیدن به محتوایی که در سر داشتم بدون گرفتار شدن در ورطه جنسیت راوی هدفم بود.
نگاه به شهر به مثابهی عنصری فراتر از یک نقطه جغرافیایی
شهرها در جان غریب نقش مرموزی دارند. به نظر میرسد شهرها خود به نوعی یکی از شخصیتهای رمان هستند. برخورد شهرها با شخصیتهای داستان نشانهای از جانبخشی به شهر است مثل وقتی که تبریز مادر آزاد را پس میزند و در خود نمیپذیرد. ملاحت نیکی در مورد این جانبخشی و خلق شخصیت می گوید: همانطور که در رمان میبینید من از هیچ شهری نام نمیبرم. چون آزاد و مادرش در شهر خودشان هم غریب هستند و این غربت از جدا شدن میآید نه از دور شدن و مسافت. سرنوشتی که در آن برهه منفکشان کرد و همانطور که اشاره درستی کردید شهر فقط یک نقطه جغرافیایی نیست. از این منظر شهر فاعلی است که گاهی در آغوش می گیرد و گاهی پس میزند.
بیشتر بخوانید:
حکایت نهنگ و مایع مقدس سیاهرنگی به نام نفت
یک سوال بزرگ و ترسناک: آینده کتابِ کاغذی سیاه است؟
خالق تصویر ماهی سیاه کوچولو، طراح یک بهشت خیالی
رد و زخم رخدادهای زندگی در توالی اتفاقات یا پیشانینوشت؟
«جان غریب» گویی رمان سرنوشت است. سرنوشتی که شخصیتهای داستان را در خود گرفتار کرده و اجازه گریز به آنها نمیدهد. همانطور که آزاد با پناه گرفتن در تبریز نتوانست از تیرگی دامنگیر سرنوشتش فرار کند. صحه گذاشتن بر مفاهیمی مثل بخت، طالع و پیشانینوشت یا نمادی از تاثیرگذاری ویرانگر رخدادهایی که به نظر میرسد هرگز تمام نمیشوند و تا ابد رد و زخمشان بر چهرهی زندگی آدمها به جا میماند، مسئلهایست که نویسنده در مورد آن اضافه می کند:
بدون شک تأثیر وقایعی است که حتی شروعاش میتواند پیش از تولد آزاد باشد و از این منظر، آزاد مقهور این سرنوشت خواهد بود. به عنوان مثال وقتی جنگی در یک سرزمین اتفاق بیفتد سرنوشت مردمان آن سرزمین مستقل از آن جنگ رقم نخواهد خورد. رویدادهای سیاسی و اجتماعی بزرگ مثل انقلابها، جنگها و … بدون شک در سرنوشت بشر نقش داشتند. البته رابطه علت و معلولی با شروع وقایع و حدوث فجایع شکل میگیرد و لاجرم انسانها از آن تأثیر میگیرند.
دیگریسازی تنیده در شخصیتپردازی
یکی از نکاتی که میتوان به آن اشاره کرد بحث «دیگریسازی» از افراد است. آزاد در تبریز یک «دیگری» است. علیرغم تحصیل و اشتغال در این شهر باز هم نمیتواند یا نمیخواهد با کسی صمیمیتی برقرار کند. تنها کسی که زمانی خود را به او نزدیک احساس کرده، دختری است که آشنایی با او هم برایش مایه رنج و عذاب بیشتر میشود. تبریز خودش به علت زبان متفاوت و فرهنگ به خصوصش یک جور دیگری به حساب میآید. دیگریهایی که در نهایت نمیتوانند آنطور که باید بهم نزدیک شوند. شاید بتوان گفت بخشی از غربتِ جان غریب هم از همین جا نشات میگیرد. نویسنده در این باره اذعان میکند: این میتواند باشد، ولی دیگری بودنِ آزاد فارغ از مکان هم هست. مکان به مثابه یک شهر و مظروفی از فرهنگ و جامعه، نوع غربت آزاد از جنس ترس هم هست، ترس از پس زده شدن و قضاوت شدن. بنابراین آزاد گاهی داستان میسازد تا در میان جمع گم شود و گاهی از جمع فرار می کند.
حضور غایب پدر در رمانهای نویسنده
یکی از نکاتی که هم در رمان قبلی نویسنده «پدرکشی» هم در «جان غریب» به چشم میآید فقدان پدر است. پدرِ غایب. این در بُعد بزرگتر یادآور بی پدری و رهاشدگی یک سرزمین یا یک نسل است. او درباره نگاه خود به نقش پدر، بودن، نبودن یا حذفش اضافه کرد: همانطور که اشاره کردید در «پدرکشی» اینطور بود. فقدان کامل پدر. ولی در «جان غریب» سایه پدر روی زندگی پسر ادامه و امتداد دارد. پدر غایب نیست. زندگی و سرنوشت آزاد، مادرش، مادربزرگش و عمهاش بیشترین تاثیر را از این پدر گرفتهاند. در پدرکشی امّا سرنوشت ناهید از فقدان پدر رقم میخورد. ولی از نظر حضور فیزیکی پدر بین زندگی ناهید و آزاد شباهت هست.
نویسنده در «جان غریب» داستان انفعال و تسلیمشدگی و دعوت به پذیرفتن سرنوشت است را در پایانبندی بدون قطعیت، در برابر تشویق و دعوتی به حرکت، کوچ، مهاجرت و فرار به عنوان تنها راهحل برای فاصله گرفتن از شومی سرنوشت قرار میدهد؛ سرنوشتی که گویا شخصیتها به ناتوانی خود برای مبارزه و تغییرش آگاهند. او با تاکید بر ناامیدی در پایانبندی و در رمان اضافه میکند: تصور برقراری عدالت برای شخصیت اصلی و دیگر شخصیتها خوشبینانه ولی نامحتمل است. حتی فرار آزاد به سوی یک افق روشن تصویر نشده، بلکه به سمت جنگل است. آن سیاهی، آن ولوله و… جنگل در تمام رمان نمادی از گذشته آزاد است.
۵۷۵۷