چند روز پیش همزمان با روزی که قرار بود پیکر هوشنگ ابتهاج از محل فوتش در آلمان به ایران منتقل شود (چهارشنبه ۲۶ مردادماه)، فرزند او اعلام کرد «به دلایل پارهای از مشکلات در آلمان انتقال پدرم به ایران به تعویق افتاده است.» او درباره علت این اتفاق توضیحی نداد. اما گمانهها بر مانع احتمالی اداری بود .
چند روز پس از این اتفاق در محافل رسانهای و ادبی اینطور مطرح شد که میان فرزندان هوشنگ ابتهاج برای انتقال پیکر او به ایران یا خاکسپاریاش در آلمان اختلاف پیش آمده و به همین دلیل انتقال پیکر این شاعر فقید به ایران با مانع روبهرو شده است. برخی هم در تحلیل این اتفاق معتقد بودند افراطهایی در رسمی کردن مراسم تشییع و تدفین او در ایران، این تلقی را در خانوادهاش به وجود آورده که هویت این شاعر مصادره به مطلوب میشود، در نتیجه برخی از آنها با انتقال پیکر پدرشان به ایران مخالف شدهاند.
در واکنش به این اتفاقها، یلدا ابتهاج، یکی از دختران او که اطلاعرسانی را در این زمینه همواره او انجام داده و درنهایت موافق دفن پیکر پدرش در ایران بود، چند دقیقه پیش در اینباره نوشت: «تا به امروز، تحسین و اشاعه زیبایی و نیکی، هم تلاش من بوده، هم انگیزهام. همانطور که «زیبایی» را نمیشود به بند کشید که «پریرو تاب مستوری ندارد» ، زشتی هم سر انجام بر ملا میشود. به روح ما پنجه میکشد، میآزارد و ناامید میکند. پس بگذار آینهٔ زیباییها باشیم نه زشتیها.»
به یاد جملهٔ عمیق احسان یارشاطر میافتم: «امیدوارم که نیکی همیشه به چشم تو زیبا بیاید». نیکی را زیبا دیدن، آدمیزادگی است.
و این روزها که ما و شما مردم ایران و جهان زبان پارسی، در غم از دست دادن پدر، شاعر بزرگ ایران که یک قرن در ستایش زیبایی، عدالت و درستی سرود، در سوگ نشستهایم، متاسفانه شاهد خامیهایی بودیم که بازگشت پیکر او را به وطن تا به امروز به تاخیر انداخته. بیحرمتی به ساحت او و پیکر او که در هر آیین و مرامی ناپسند است، بخشودنی نیست، از جانب هر کسی، حتی نزدیکان او، بیحرمتی به مردم ایران است. با اقداماتی که اینجا در آلمان من و برادرانم (کیوان و کاوه) انجام دادهایم امید داریم تا در روزهای آینده بتوانیم او را در آخرین سفرش در بازگشت به زادگاهش بین مردمی که دوستشان داشت و برای آنان سرود، همراهی کنیم.»
متن دختر هوشنگ ابتهاج نشان میدهد که او و دو برادرش با انتقال پیکر پدرشان موافق بودهاند و دیگر دختر خانواده با این قضیه مخالفت کرده است.
متن یادشده اینگونه پایان یافته است:
«با قسمتی از سروده ای از او که سال ۱۳۹۹ در کلن سروده به این انتظار مینشینیم:
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانافشانم
به هوایِ تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم»
۵۵۲۴۴