مرتضی رضایی – عرفان حاج بابایی: حسین طالب لو را خیلی ها می شناسند و خیلی ها هم نه!به خصوص نسل جدیدی که فوتبال را دنبال می کنند.با این حال،این یک یادآوری است برای اینکه بزرگان و زحمت کشان در فوتبال ایران فراموش نشوند.مردانی که پا به پای ملی پوشان فوتبال و حتی بیشتر و بهتر از آنها زحمت کشیده اند تا پرچم این رشته ورزشی همیشه بالا باشد.کسانی که اگر نباشند بدون شک چرخ فوتبال نخواهد چرخید؛کسانی که دوست داشتنی هستند،زحمت کش هستند،وفادار هستند و گاهی حتی یکی از چهره های تاثیر گذار در فوتبال ایران را تربیت می کنند.یکی مثل حسین طالب لو که پسرش می شود دروازه بان اصلی استقلال و تیم ملی.حسین طالب لویی که سال ها برای تیم ملی ایران،استقلال و فوتبال این مملکت زحمت کشیده و بدون شک نقشی که در تدارکات تیم های مختلف داشته فراتر از نقشی است که خیلی ها داشته اند.
در یکی از آخرین روزهای تابستان به خانه اش رفتیم.چیزی که بیشتر از همه جلب توجه می کرد تابلویی بزرگ با عکس وحید بود.روز قبلش وقتی تماس گرفتیم گفت:«چه عجب!یکی هم یادش مانده که حسین طالب لو هست،فکر کردم دیگر فراموش شده ام.»پایین در منتظرمان بود.خوشحالی اش غیر قابل توصیف.کمی نسبت به آن سال های نه چندان دور که در تیم ملی حضور داشت پیر شده اما همچنان شوخ طبعی و مهمان نوازی اش را دارد.دل حسین آقا پر بود،خیلی پر اما خیلی از جاهای این گفت و گو را بنا به درخواست خودش و حساسیت هایی که پسرش وحید دارد منتشر نکردیم تا هیچ گله و دلخوری ای پیش نیاید.
چرا در شرایطی که همه به دنبال این فوتبال هستند شما اینقدر از فوتبال دور شدید و نیستید؟
۳، ۴ سال پیش با وحید صحبت کردیم و او گفت پدر من دیگه بسه، تا اینجا زحمت کشدید و کار کردید، دیگر میخواهم استراحت کنید. من میتوانستم اگر زنده میماندم و اتفاقی برایم نمیافتاد ۲۰ سال دیگر به این فوتبال خدمت کنم. بعد از این که از فوتبال فاصله گرفتم، خیلی ها به من زنگ زدند و گفتند بیا، من به وحید گفتم، وحید گفت نه این کار را نکن. برای استراحت کردن من این را میگفت.
پس وحید شما را بازنشسته کرد؟
بله، وحید بازنشستهام کرد.(با خنده)
آخرین تیم شما کدام بود و کجا بودید؟
من ۲۲ یا ۲۳ سال در فدراسیون فوتبال و تیم های ملی فوتبال بودم، از نونهالان، جوانان تا بزرگسالان. حتی در بخش بانوان هم سرویس میدادم.
این تاریخچه و حضور شما در فوتبال از کجا شروع شد؟
از بچگی علاقه شدیدی به ورزش داشتم. یعنی از ۱۴ یا ۱۵ سالگی که زمان قبل از انقلاب میشد، آن قدر علاقهمند بودم، با کسانی مثل حسین کلانی،صفر ایران پاک، همایون بهزادی و همه این ها آنقدر در استادیوم ها بودم که دوست صمیمی شده بودیم.طوری بود که در دوران سربازی در سال ۵۳ یا ۵۴ وقتی ایران با رژیم صهیونیستی بازی داشت، سرباز دژبان مرکز بودم و مسئول استادیوم ها .آن موقع آماده باش بودیم. هیچکس نمیتوانست از پادگان خارج شود. عشق من هم فوتبال بود، آن زمان گروهبان مرکز در جمشیدیه بود، سیم خاردار بود و دیوار هم نبود، زیر سیم خاردار خاک بود، خلاصه فرار کردیم و به استادیوم شیرودی رفتیم. چون با لباس سربازی هم بودیم کسی چیزی نمیگفت. رفتیم در جایگاه نشستیم و ایران هم اول شد. آن قدر هم شیطون بودیم که پریدیم وسط زمین. همایون بهزادی(خدا بیامرز) و بهتاش فریبا هم شاهد این اتفاقات هستند. وقتی تیم ملی پرچم ایران را گرفته بود و دور میزد، ما هم پرچم ایران را گرفتیم و دور زدیم. همان موقع که داشتیم دور میزدیم، افسر ما که تیمسار مومنی بود ما را دیده بود. صبح زود که به پادگان رفتیم گفتند تیمسار شما را خواسته. اول ترسیدیم ولی بعد فهمیدیم گویا تیمسار از ما خوشش آمده بود. ما رفتیم پیش تیمسار، اول به ما تشر زد که بترسیم، بعد رفیق شدیم و در2 سال خدمت با ما کاری نداشت و میگفت هر کاری که دوست داشتید بکنید. همه هم از برکت فوتبال بود.
پس قصه حسین طالب لو و فوتبال از همین جا شروع شد؟
از آن جا شروع شد، البته خودم هم بازی میکردم، تیم های زمین خاکی بود، درخشان، فرجی، چنگیز، فتح آبادی و همه بزرگان آن دوره بودند و من اسمشان را میدادم چون رفیق صمیمی بودیم و تیم میشدیم و قهرمان هم میشدیم. آن موقع ها به خاطر جنگ فوتبال خوابیده بود، انقلاب شده بود، بعد از این ها فوتبال دوباره زنده شد. آن زمان ها لیگ سراسری نبود و همه چیز محلی بود. اصلا اگر فوتبالیست در زمین خاکی بازی نمیکرد از نظرشان فوتبالیست نبود.
ارتباط شما با فدراسیون چه طور برقرار شد؟
من با تیم هایی مثل بانک ملی، پورا و..این ها کار میکردم، زمانی که در بانک ملی بودم رئیس فدراسیون آقای صفایی فراهانی بود.کار من را در بازی های باشگاهی دیده بود و بعد به ابراهیمی گفته بود که اگر بتوانی این بچه را برای ما بیاوری خیلی خوب است. من آن زمان تاکسی هم داشتم و روی تاکسی هم کار می کردم. بعد ابراهیمی با من صحبت کرد.گفتم من استخدام دوست ندارم می خواهم آزاد باشم،گفتند حالا یک مدت بیا کار کن. ما رفتیم مشغول به کار شدیم که تا همین ۴ سال پیش ادامه داشت.
کار کردن با کدام یکی از روسای فدراسیون راحت تر و بهتر بود؟
من اول که آمدم با صفایی فراهانی بودم. صفایی فراهانی واقعا به فوتبال ما خدمت کرد و نظم و نظامش عالی بود. یک مدیر حرفه ای بود.وقتی وارد میشد انگار یک تیمسار وارد پادگان شده است. کمپ تیم ملی که الان داریم را، زمان ساختش تازه من وارد فدرایسون شده بودم. از نظر نظم و انظباط صفایی فراهانی کمک های زیادی به فوتبال ایران کرد. بعد هم دادکان آمد و همان مسیر را ادامه داد، حتی کار های نیمه مانده فرهانی را هم تمام کرد و کلا همه چیز بیست بود. واقعا این دو نفر به فوتبال این مملکت خیلی خدمت کردند.سال ۲۰۰۶ که در آلمان بودیم دادکان را برداشتند و بعد هم مصطفوی آمد و سرپرست بود. کیومرث هاشمی یک مدت آمد.فکر می کنم در دوران تعلیق بود. البته من چون کار خودم را درست انجام میدادم با همه این ها راحت بودم و با همه آنها رفیق می شدم. بعد هم کفاشیان آمد و ایشان هم آکادمی پایین را ساخت.
از کدامشان خاطره خوشی دارید؟
صفایی فراهانی خیلی با ما نمیجوشید ولی با دادکان رفیق بودیم. دادکان وقتی تیم ملی تمرین میکرد همیشه با لباس شخصی و ورزشی میآمد. حتی با بچه های تیم ملی مثل علی دایی پنالتی هم تمرین میکرد. ما با دادکان خیلی رفیق بودیم و مثلا حتی خود من در دروازه میایستادم و به من پنالتی می زد. بچه ها خیلی با دادکان راحت بودند و ایشان یک استثنا بودند.
یک مقدار در مورد مربیانی مثل برانکو بگویید.
برانکو از نظر شخصیتی و رفاقتی خیلی آدم سلامتی بود.از نظر حرفه ای هم همینطور. من با برانکو خیلی ایاغ بودم. یک بار زمستان در هتل لاله بودیم،وقتی همه بچه ها سوار اتوبوس شدند آخرین نفر که میخواستم سوار شوم برانکو پیاده شد و دعوا کرد که چرا کاپشن نپوشیدی؟ چون تو برای من از همه این بازیکنان مهمتری و اگر مریض شوی من لنگ می مانم. بازیکنان استراحت میکنند اما تو چه؟ این درس را او به من آموخت.
خاطره جالبی از هر کدام از این مربیان و بازیکنان داری که یادت مانده باشد؟
با علی دایی هم وقتی مربی شد، ما برای اردو به مادرید رفتیم. روز پدر شد و سر میز نهاربودیم. دایی با یک بسته آمد در سالن غذاخوری و بعد از غذا که به دایی گفتم بچهها غذایشان را خوردند و بروند به اتاق هایشان گفت نه.خیلی آدمهای بزرگی مثل آقای ابراهیمی آنجا بودند. دوتا آقای ابراهیمی داشتیم که یکی سرپرست تیم بود و یکی هم همکار من. یادم است آقای تاج هم در اردو بود. برای من تیشرت و شلوار گرفته بود و گفت روز پدر است و من آنقدر شما را دوست دارم این را به یاد پدرم برای شما گرفتهام.
هنوز هم با علی دایی ارتباط دارید؟
خیلی کم. چون میدانم درگیر کارهای مختلف است خیلی زیاد ارتباط نداریم.
از بین ستارگان تیم ملی چطور؟ با کسی خاطره خاصی دارید؟
یک خاطره جالب با حمید درخشان دارم. در جام جهانی نوجوانان بودیم که در ترینیداد و توباگو برگزار میشد و حمید درخشان سرمربی بود. آن موقع سپ بلاتر هم آنجا بود. پس از یک بازی در رختکن بودیم که دیدیم 6-7 نفر از نمایندگان فیفا آمدند و با حمید درخشان صحبت کردند و یک ساک فیفا پر از تیشرت و گرمکن و … هدیه دادند. حمید درخشان پرسید این به چه مناسبتی است؟ آنها گفتند بلاتر کار من را در زمین دیده و خوشش آمده و اینها را یادگاری داده است.
فکر نکنم رییس فیفا تا به حال به یک ایرانی چنین هدیهای داده باشد.
بله. یادم هست از نفرات آن تیم حسین کعبی هم بود.
از تیم بزرگسالان هم بازیکن خاصی در ذهنتان هست که خاطرهای داشته باشید؟
بخواهم بگویم باید سه کتاب بنویسید. چون اتاق تدارکات پر از کیک و میوه بود بچهها همیشه به اتاق ما میآمدند. مثلا علی دایی و یحیی گلمحمدی و آن زمان خداداد بیشتر اوقات در اتاق من بودند. پیش من راحت بودند. یک خاطره دیگر هم بگویم. آن موقع آقای علی جوادی خداداد و علی دایی و حسین فرکی و آقای برانکو را به تلویزیون دعوت کرد تا درباره تیم ملی صحبت کنند. ما از یک لقبی بدمان میآمد. اینها در تلویزیون آمدند از من تعریف کنند گفتند “حسینِ فلانی” که حسابی دیگر همه چیز را بهم ریختند.
یکی از معروفترین و ماندگارترین بازیهای تاریخ فوتبال ایران بازی با استرالیاست که هنوز در ذهن مردم مانده است.البته فکر می کنم شما آنجا حضور داشتید؟
متاسفانه آنجا نبودم.
چرا؟
ما کلا سه نفر تدارکات در تیمهای ملی بودیم و مثل الان نبود که فقط سه نفر با تیم ملی بزرگسالان هستند. کلا من بودم و آقای ابراهیمی و آقای عبادی که مینیبوس داشت. همان تیم 98 هم با مینیبوس رفت و آمد میکرد. من با تیم جوانان بودم و استرالیا نرفتم چون تیم لنگ میماند. اکبر کاویانی هم با ما بود که از من قدیمیتر است و زحمتکش بود.
کمی از جو و وضعیت آن تیم بگویید.
جو آن تیم یک چیز استثتنایی بود. با آن هزینه کم آن موقع واقعا خاطرهاش برای من هم از یاد نمیرود. آن زمانها وقتی تیم برگشت آنقدر کادو از طرف مردم در کمپ تیمهای ملی بود که با تریلی آنها را میبردیم!
جشنی هم در ورزشگاه آزادی برگزار شد که کمسابقه بود.
بعدا زمان کیروش هم جشن گرفتند. خاطره آن بازی استثنایی بود. آن موقع جام جهانی رفتن هم سخت بود. من خب چندین سال تدارکات بودم و چیزهایی هم از مربیان یاد گرفتهام. آن زمان تیمها خیلی قوی بودند و ما راحت نمیتوانستیم عربستان و کره را ببریم و مثلا از کویت به سختی مساوی می گرفتیم.الآن هم که میخواهند تیمها را زیادتر هم کنند که صعود کشورها به جام جهانی راحت تر می شود.
تیم ملی ایران هم در این سالها پیشرفت کرده که ما سادهتر به جام جهانی میرویم.
بله صد درصد. الان ما 20 تا 25 لژیونر داریم. حتی اینهایی که در ایران بازی میکنند هم پیشنهاد دارند که نمیروند.
شما با کیروش هم کار کردید؟
بله 7-8 سال باهم بودیم. تمام مسئولیتهای استخر با من بود. بعد از زمانی که آقای دادکان گفت دیگر در تیم ملی نباشم سالن ورزشی و فوتسال و استخر مسئولیتش با من بود.
کیروش به سختگیری و نظم معروف است. شما در کار کردن با او اذیت نشدید یا مثلا او نگفت میخواهم نیروهای خودم را بگذارم؟
من که خیلی راحت با او کار کردم چون بعدا هم فهمید پسرم وحید طالبلو است. زمان کیروش هم بازیکنان قدیمی مثل علی پروین که میآمدند چون من قدیمی بودم سفارش من را به کیروش میکردند. آقای آرین قاسمی شاهد است که مثلا علی پروین که آمد،به کیروش گفت هوای طالبلو را خیلی داشته باش؛او چندین سال به فوتبال این مملکت خدمت کرده است. اینکه به او سفارش من را میکردند و خب خود من هم کم نمیگذاشتم باعث شد کیروش با من خیلی رفیق شود. کی روش حتی با من مچ میانداخت “صفرعکاس” عکس آن را گرفته بود و برنامه نود هم نشان داد. من خیلی زود صمیمی میشوم و با کیروش رفیق شده بودم.
الان کیروش بگوید برای جام جهانی بیا قبول میکنید؟
نه.
اگر وحید بگوید چطور؟
خب من یک بار خداحافظی کردم و دیگر دوست ندارم. من فوتبال و کشتی و کلا ورزش را دوست دارم. دختر خود من نجات غریق است و کلا ورزشی هستیم. حتی کشتیها را با هیجان و استرس شدید نگاه میکردم. من خیلی هنر کردهام که سکته نکردم! من وقتی وحید بازی داشت میرفتم بیرون و اصلا بازیهای وحید را نگاه نمیکردم. بازیها را ضبط میکردم بعدا میدیدم.
بازیهایی که میباخت را نگاه نمیکردید؟
چرا فیلمش را میدیدم و خودم ایراد هم میگرفتم. چون خودم در سطح پایین هم گلری کرده بودم و راه و روش را نشان میدادم.
شما چندتا فرزند دارید؟
من یک پسر و یک دختر دارم.یک دخترم هم که به رحمت خدا رفته است.
خدا بیامرزد.شما سابقه زیادی در فوتبال داشتید، آن زمان طرفدار تاج بودید یا شاهین؟
ما آن زمان طرفدار پیکان بودیم که همان پرسپولیس به حساب میآمد. ما پنج، شش نفر بودیم که هر جای ایران پرسپولیس بازی داشت با موتور 1000 دوستم خدا بیامرز علی رحمتی به دیدن بازی ها میرفتیم. حتی در امجدیه که برای بازی ها خیلی شلوغ میشد و باید از صبح برای جا گرفتن به ورزشگاه میرفتیم به خاطر صمیمیت ما با بازیکنان و پیگیر بودن بازی ها جای ما همیشه روبروی جایگاه محفوظ بود. حتی وقتی تیم های دیگر بازی داشتند ما زیر ساعت ورزشگاه میرفتیم که آن زمان جایگاه شرط بند ها بود، البته ما اهل شرط بندی نبودیم. در جایگاه دوستان ما مثل بهتاش فریبا و عبدالله اناری بودند و ما با علی مانگا زیر ساعت بودیم که ناگهان پلیس ها آمدند سمت بالا تا من را بگیرند!
چرا؟
به خاطر شلوغ بازی ها و شیطنت هایی که میکردیم.
از چه زمانی استقلالی شدید؟
وحید نوجوانان پرسپولیس بود، برای جوانان به استقلال آمد. آن زمان سرمربی جوانان مرحوم رضا احدی بود. آن زمان خسرو حیدری، امیر حسین صادقی، آندو تیموریان، مجتبی جباری و…… در تیم جوانان بودند. از آن زمان دیگر ما و تمام خانواده استقلالی شدیم.
دلیل جدایی وحید از پرسپولیس و پیوستنش به استقلال چه بود؟ رضا احدی وحید را کشف کرده بود؟
تصمیم خود وحید بود. آن زمان آقای کمالوند بود وحید را دیده بود و به استقلال آورد.
خود وحید گرایش رنگی خاصی نداشت؟
نه آن زمان او نوجوان بود، هر جا که فرصت پیشرفت داشته به همان جا میرفت.
از کجا جرقهی فوتبالیست شدن وحید طالب لو زده شد؟
جرقه که همان حرفه و شغل من بود. وقتی با تیم ها کار میکردم وحید را زمانی که کاری نداشت با خودم سر تمرین تیم ها میبردم.
اولین پیشنهاد رسمی وحید چه زمانی بود؟
وقتی وحید به استقلال رفت راه حرفه ای شدن را آغاز کرد. زمانی که آقای قلعه نویی در اصفهان به وحید بازی داد وحید در تیم جوانان استقلال بود ولی با بزرگسالان استقلال تمرین و بازی میکرد. از استقلال دوران حرفه ای وحید شروع شد و در اصفهان اولین بازی با بزرگسالان را تجربه کرد.از همان جا بود که وحید دیگر شناخته شد و روز به روز پیشرفت کرد. یک خاطره که از آن بازی دارم این بود که من با محرم نویدکیا دوستی صمیمیای داشتم.در آن بازی وقتی محرم وحید را درون دروازه دید شوکه شد.بعد ها به من گفت وقتی وحید را دیدم به خودم گفتم اگر به او گل بزنم جواب حسین را چی بدهم؟ این بود که آن بازی برای ما خاطره انگیز شد و سکوی پرتاب وحید بود.
برای وحید پارتی بازی که نکردید؟
آن زمان پارتی بازی معنایی نداشت. خود این پسر پیشرفت کرد. کدام مربی میتواند گلری که هفتهای سه پنالتی مهار میکرد را نخواهد؟ من به او کمک میکردم اما هیچ سفارشی در کار نبود.
*بخش دوم گفت و گو با حسین طالبلو در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
251 251