مرتضی رضایی – مهری رنجبر : پسری آرام است و گوشه گیر.کاری به کار کسی ندارد.ماجراجویی های مرتضی مهرزاد از زمانی شروع شد که یک بار در برنامه ماه عسل آرزو کرد تا علی کریمی را ببینید.این اتفاق افتاد و پس از آن زندگی روی دیگرش را به مرتضی نشان داد.زیاد اهل مصاحبه نیست.کم حرف می زند و زود خسته می شود.از عکس گرفتن خیلی خوشش نمی آید اما سعی می کند هر سوالی که از او می پرسیم را با دقت جواب بدهد.کتاب خوان و اهل مطالعه.به قول خودش:«فرقی نمی کند که چه بخوانم،هر کتابی که خوب باشد را می خوانم.»
در دنیای والیبال نشسته به او می گویند غول.روی اعصاب همه مربیان حریف است از بس که ” بلاکهای” یک متر و ۹۶ سانتی متری می کند.فراری است به خصوص از مصاحبه.از جنجال بدش می آید و به همین دلیل در این گفت و گو سعی کردیم بیشتر از زاویه های پنهان زندگی اش سوال کنیم.از دل شکستگی هایش.از روزی که بدترین روز زندگی اش بود و از مادری که آخرین دو بیتیاش را برای او سروده است.
*کتاب زیاد می خوانی و شعر می گویی، بعد از ماه برنامه ماه عسل بروی یا اینکه قبل از آن هم کتاب می خواندی؟
من کتاب را از سوم و چهارم دبستان خیلی کتاب خواندن را دوست داشتم تا به حالا.
*حالا بیشتر داستان می خوانی یا موضوعات دیگرو طرفدار ادبیات کدام کشور هستی؟
بیشتر رمان معاصر، کلاسیک، فرقی نداره مهم این است که کتاب خوب باشد.
*علاقمند به ادبیات و کدام کشور هستی؟روس یا آمریکای لاتین.
برای من فرقی ندارد، من کتاب ادبیات روس، آمریکای لاتین و حتی ایران را می خوانم. برایم فقط خوب بودن کتاب و جذابیتش مهم است. البته کتاب تاریخی را ترجیح می دهم.
*خودت هم شعر می نویسی؟
چه کسی گفته که من شعر می گویم؟
*من شنیدم که تو شعر نو می نویسی.
شعر که نه، من یک چیزهایی می نوشتم. البته حدود سه سالی است که ننوشته ام.
*فکر نکردی کتاب شعرهایت را چاپ کنی؟
چرا فکر کردم.
*پس چرا چاپ نکردی؟
حالا نه، شاید چند سال، شاید بعدها چاپ کنم.
*چرا حالا نه؟
حالا ورزش می کنم و زیاد به آن فکر نکردم، حالا هم تصمیمی به این کار ندارم و اگر بخواهم کتابی چاپ کنم شاید ۵ سال بعد باشد.
*معمولا شعرها فی البداهه به ذهنت می رسد یا نه روی موضوعی فکر می کنی ؟
من تا سه، چهار سال قبل شعر می نوشتم و بعداز فوت مادرم دیگر شعر ننوشتم.
*درباره مادرت شعر نوشتی؟
آخرین شعری که در دفتر شعرم نوشتم یک دوبیتی برای مادرم بود.
*چقدر فوت مادرت تلخ بود؟
اتفاق خیلی سنگینی بود. همه ما ایرانی ها فکر می کنیم که مادر ما بهترین مادر دنیاست. درست است که سه، چهار سال از آن گذشته ، اما هر وقت که یادم می آید، ناراحت می شوم. درست است که یادش در ذهن و قلبم هست ، تحمل ناراحتی نبود او سخت است. مثل یک زخمی است که همیشه جای آن می ماند. غم نبود عزیزان، آن هم مادر خیلی سنگین است.
*من خیلی متاثر شدم از پرسیدن این سئوال، چون خیلی به او متکی بودی، وجودش چقدر در زندگی ات تاثیر داشت و با رفتنش باعث شد مستقل شوی؟
مادرم خیلی کمکم کرد. من بچه بزرگ خانواده بودم، همیشه من کنارش بودم. چه وقتی که هنوز با پدرم زندگی می کرد و چه وقتی از او جدا شد، من همیشه کنارش بودم. مادرم خیلی به من کمک کرد، نبودنش هم خیلی برایم سخت است، تا حدی که صحبت درباره آن هم اذیتم می کند.
*درباره تو شنیدم که خیلی درونگرا هستی، اما در تمرین دیدم با بچه ها راحت صحبت می کنی . انگار درونگرایی تو در اردو و تیم نیست و بیشتر به زندگی شخصی ات برمی گردد؟
من در اردو هم دوست دارم تنها باشم. البته که بعضی مواقع با بچه ها شوخی و خنده هم دارم، اما بیشتر مواقع یک پیله ای دور خودم دارم.
*چرا؟ این پیله دلیل خاصی دارد؟
نه دلیل خاصی ندارد، این مدل زندگی من است، حتی اگر غلط باشد.من با این روش راحت هستم.
*تا به حال با کسی دعوا کردی؟
من بچه که بودم و آدم طبیعی ، یعنی دوره دبستان و راهنمایی ،با بچه های همسن خودم زد و خورد طبیعی بود.
*مدرسه که می رفتی به خاطر قدت اذیتت نمی کردند که دلیل دعوا شود؟
من همیشه قدم بلندتر ازبچه های دیگر بود، مثلا کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی، گریه کنان به خانه آمدم و گفتم من دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم، مادرم گفت چرا؟ گفتم چون بقیه به من می گویند ۲ ساله هستی. یعنی به خاطر اینکه همیشه یک سرو گردن بالاتر از بقیه بچه ها بودم. البته قد بلند هم محاسن داشت و هم معایب.همیشه آخر کلاس مس نشستم و همیشه قلدر بازی در می آوردم.
*پس قلدر هم بودی؟
یک بار یادم هست که موضوع انشاء این بود که درباره خودتان بنویسید، من نگاه کردم دیدم متولد۲۶/۶/۱۳۶۶ هستم، گفتم اگر بنویسم ۶۶ کسی باور نمی کند، نوشتم ۲۵/۵/۶۵ .(با خنده) برای اینکه به من بخورد.
*یعنی کبر سن گرفتی؟
دقیقا. همه صغر سن می گیرند، من کبر سن گرفتم.
*من اصلا فکر نمی کردم قلدرباشی. فکر می کردم همه به تو زور می گفتند.
من زور نمی گفتم، ما در کلاس اول راهنمایی ۴۴-۵ نفر بودیم که فقط ۳ نفر ما هیکل بزرگتر داشتیم، یکی من و دو نفری که دو ساله بودند که همیشه آخر کلاس مس نشستیم و شیطنت های خاص خودمان را داشتیم.
*تو تا به حال در مدرسه رد شده ای؟
من نه تا به حال رد نشدم.
*چقدر درس خواندی؟
من تا دوم راهنمایی درس خواندم وبعد زدم بیرون.
*چرا؟
به خاطر شرایط مالی . بعد پایم مشکل پیدا کرد و بعد که امدم والیبال روی من تاثیر گذاشت و دوباره درس را شروع کردم و حالا هم دانشجوی تربیت بدنی هستم.
*تو همیشه مورد توجه بودی، اما انگار این توجه زیاد اذیتت می کند. درست است؟
فکر می کنم، تنها به خاطر فیزیکم خیلی به من توجه می کنند. ببینید یکی نویسنده خیلی خوبی است، آن یکی خبرنگار یا مربی یا بازیکن خوبی است. اما به من بابت فیزیکم توجه می کنند. حتی من خیلی هم مصاحبه نمی کنم.
*مگر تو یک والیبالیست خوب نیستی؟
والیبالیست خوب ؟ من شاید یک آدم قد بلند والیبالیست باشم.
*فیزیک تو و قد بلند برایت یک امتیاز محسوب می شود.
امتیاز هست اما من دوست ندارم به خاطر آن به من توجه کنند . از این مسائل خوشم نمی آید.
*تو مرا یاد موزرسکی می اندازی.
من موزورسکی والیبالیست ۲۲۲ سانتیمتری روسی را می شناسم.
*تو در المپیک ریو که بودی، یک خبرنگار ژاپنی معترض شده بود بود و گفته بود حضور مرتضی مهرزاد ظلمی به بقیه بازیکنان است. شنیده بودی؟
شنیده بودم. به هر حال این فیزیک نعمتی است که خدا به من داده ، مثل اینکه بگویند چرا مسی در بارسلوناست؟ صالحی لیبروی ما ۴-۵ پارالمپیک رفته، ما بگوییم حضور او ظلم به بقیه است ، در حالی او بهترین لیبروی جهان است ؟ یا بگوییم چرا ژاپن این قدر پیشرفته است و ظلم در ایران است؟
*تو با این قد برای نشستن در ماشین مشکل داری؟
من با همه چیز مشکل دارم.
*تا به حال فکر نکردی با ماشینی رفت و آمد کنی که راحت باشی؟خودت رانندگی می کنی یا نه؟
این مساله ای که تو می گویی درسوئیس ، آمریکا و اروپا صدق می کند. اما ما در ایران بازی می کنیم و حتی یک آدم عادی هم برای زندگی مشکل دارد، چه بسا به من با دو معلولیت قد خیلی بلند. البته این معلولیت نیست اما من خودم می گویم معلولیت، چون نصف کار را نمی توانم انجام دهم و واقعیت است. قد خیلی بلند و مشکل پایم.
*تو بچه چالوسی، حسن یزدانی هم بچه مازندران است که همیشه مورد توجه است، حتی از دویدنش فیلم می گیرند و حتی اگر در مسابقه اش بازنده باشد باز هم همه می گویند قربانت برویم. هیچ وقت با دیدن این مسائل غبطه نخوردی یا فکر نکردی که وقتی استاندار این قدر به او توجه می کند، یک ماشین هم به تو بدهد؟
یک مساله این است که بین بچه های تیمی و انفرادی تبعیض وجود دارد. پاداش و مزایای ورزشکاران تیمی معلول همیشه نصف سالم ها ست. ما بارها و بارها این مساله را گفته ایم اما اتفاقی نمی افتد. از استاندارتا فرماندار بگیر و مسئولان بالاتر، اما هیچ اتفاقی نیفتاده و ما خسته شده ایم آن قدر گفته ایم. فکر می کنم زشت است من یک مساله را ۱۰ بار بگویم و تغییر پیدا نشود، برای چه باید بار یازدهم بگویم؟فقط خودم را خرد می کنم.
*پیش آمده با برگشت از پارالمپیک، استقبال کنند از ما مثل مدال آوران المپیکی؟
مردم برای ما مراسم می گیرند، وگرنه مسئولان از استاندار گرفته تا فرماندار و شورای شهر بارها به خانه ما آمده اند ، یا ما پیش آنها رفته ایم، حرف زده ایم اما هیچ اتفاقی نیفتاد. این زشت است. پارسال خانمی صحبت کرد که چقدر حقوق می گیری ازصندوق؟ وقتی گفتم یک میلیون و ۴۷ هزار تومان باور نمی کرد. می خواستم برایش اس ام اس پرداختی را بفرستم ، بچه ها گفتند زشت است.
*آقای رضایی سرمربی تیم اتفاقا اس، ام، اس پرداختی صندوق را نشان داد.
یک میلیون و ۴۷ هزار تومان را تا سر کوچه بروی تمام می شود.
*پس چطور زندگی ات را می گذرانی؟
ما برای بازی در لیگ قرارداد می بندیم، تیم ملی برای پارالمپیک و پاراآسیایی حقوق می گیریم.
*سرجمع همه آنها چقدر می شود؟
حقوق تیم ملی برای پاراآسیایی فکر می کنم هر دوماه ۸ میلیون و ۱۰۰ هزارتومان می شود.
*اموراتت می گذرد؟
گذشتن، می گذرد اما چطور گذشتن مهم است.
*یعنی سخت می گذرد؟
با شرایطی که من دارم سخت است.
*برای تو ناراحت کننده نیست که پشت وانت می نشینی؟
خیلی هم حال می دهد. من تا چند سال پیش می نشستم و چند نفر گفتند زشت است این کار را نکن.
*تو نمی توانی در پراید یا ۲۰۶ بنشینی ؟
می شود، باید خودت را در موقعیت قرار دهی. من در پراید و ۲۰۶ هم نشسته ام.حتی در پورشه هم نشسته ام. آدم باید مثل آب باشد در موقعیت، شکل قالبش را بگیرد. بااینکه سخت است، اما نشسته ام.
*حضور دروالیبال، چقدر به تو کمک کرد تا مثل آب در هر قالبی شکل بگیری؟
من قبل از حضور در والیبال این طور نبودم، مثل بتون بودم که هیچ کاری نمی شد کرد.(با خنده)
*پس والیبال تاثیر مثبت گذاشته؟
خیلی. من زندگی ام به بخش قبل و بعداز حضور در والیبال تقسیم می شود. یعنی من دوبار زندگی کرده ام. قبل از والیبال فقط آدمی بودم که قدش بلند بود و هنر تعویض لامپ بود و مادر می گفت بالای یخچال را پاک کن. البته حالا هم انجام می دهم. اما بعداز ورود به والیبال این طور شدم که قبلا هرکسی مرا در خیابان می دید می گفت این پسره قد بلنده است، ولی حالا مرا می بینند می گویند این پسری است که در تیم ملی بازی می کند و این کار را کرد و آن کار.
*تو در چالوس زندگی می کنی، در تهران زندگی کنی شرایط برایت بهتر نیست؟
من اصالتم گیلانی است و ۱۲- ۱۳ سال است که با مادرم آمدیم به این روستا در چالوس . من آنجا راحت هستم، شاید در تهران امکانات بیشتر است و نزدیک به فدراسیون باشیم و راحت تر. اما زندگی در روستا برایم راحت تر است و فامیلم آنجا هستند. من اینجا جا افتاده ام. زندگی در تهران،آن هم سن ۳۴ سالگی خیلی سخت است. درست است که هجرت باعث پیشرفت می شود اما من آنجا راحت ترم.
*تا چه زمانی بازی کنی؟
نمی دانم. من تا زمانی که توانایی داشته باشم و به تیم ملی دعوت شوم، بازی می کنم.
دعوت هم نکنند، باز دمشان گرم.
*ناراحت نمی شوی؟
زمانی که مرا خط بزنند، خیلی ناراحت می شوم و فکر می کنم جزو اتفاقات تلخ زندگی ام است. اما زندگی ادامه دارد.بزرگترین اتفاق تلخ زندگی ام فوت مادرم بود که نمی گویم با آن کنار آمده ام، اما حالا زندگی می کنم. والیبال هم همین طور.
*سال ۹۷ تو برای لیگ جهانی خط خوردی؟
نه من تا به حال خط نخوردم.
*یعنی پیش نیامده که دعوت نشده باشی؟
من از وقتی به اردو دعوت شدم همیشه در اردو بوده ام ، فقط یک بار به خاطر مصدومیت کمرم با تیم به ترکیه نرفتم. می خواهی تلاش کنی من خط بخورم؟( با خنده)
*نه می خواستم به این سوال برسم که همان موقع فکر کردی باید با تلاش بیشتر، پیشرفت کنی .آن قضیه برایت تلنگر بود که
آن موقع من اصلا خوب نبودم و بازی به من نرسید. اما دوباره تلاش کردم و برگشتم.
*خودت می دانستی خوب نیستی؟
من خودم می دانستم خوب نیستم. البته حالا هم می دانم خیلی خوب نیستم، اما آن سال مثل بار اضافه برای تیم بودم. ولی تلاش کردم و خودم را رساندم.
*حالاچقدر پیشرفت کردی؟
نسبت به چند سال قبل پیشرفت کرده ام و البته با تجربه تر هم شده ام و همین به کمکم می آید.
*مسابقات قهرمانی جهان را چطور می بینی؟
من برای دومین بارمسابقات قهرمانی جهان را تجربه می کنم. رقابتها در بوسنی است وآنها هم مدعی هستند، از طرفی تعداد تیم ها بیشتر شده اما روسیه هم نیست. شرایط خاص خودش را دارد، کار خیلی سختی داریم اما باید بازی کنیم.
*نداشتن بازی تدارکاتی چقدر روی کار تیم تاثیرگذار است؟
تیم برای بازی تدارکاتی به ترکیه رفت، و دو، سه بازی هم انجام داد،هر چند خیلی هم بازی تدارکاتی خاصی نبود.
*سرمربی تیم ملی بوسنی کری خوانده بود که می خواهیم قهرمانی را در کشورمان بگیریم و مردم مان را شاد کنیم، به نظرت بوسنی قهرمان می شود؟
من نمی دانم چه گفته. ما همیشه مقابل بوسنی کار خیلی سختی داریم،آن تیم هم در زمین خودش و مقابل چشمان تماشاگرانش،شرایط آب و هوایی به نفع آنهاست. به هر حال آنها هم امتیازاتی دارند نسبت به ما. اما تیم ما هم خوب است وبچه ها تجربه چند پارالمپیک را دارند، تیمی با ترکیب بازیکنان با تجربه و جوان هستند ان شالله که بتوانیم دل مردم را شاد کنیم.
*خودت چه نتیجه ای را پیش بینی می کنی؟
امیدوارم بتوانیم با مقام خیلی خوب بدرخشیم.
*تا به حال به ازدواج فکر کردی؟
بله فکر کردم، اما حالا برایم سخت است.
*خدا رحمت کند مادرت را اگر بود برایت آستین بالا می زد؟
اگر بود حالا سه، چهارتا بچه داشتم.
*حالا باید خودت تصمیم بگیری؟
تصمیم که نه خدایی.
*چرا؟
چون فعلا شرایطم خوب نیست.
*یکسری از ورزشکاران معتقدند با ازدواج شرایط بهتری پیدا کرده اند.
من هم شنیده ام که طرف با ازدواج در سن ۲۲-۳ سالگی زندگی اش خیلی بهتر شده است. اما من با فکر به ازدواج به نتیجه ای نرسیده ام.
*یعنی امیدوار باشیم مهرزاد ازدواج کرده؟
به هر حال این مساله دیر یا زود دارد.
*فوتبال تماشا می کنی؟
من خیلی وقت است تلویزیون نگاه نمی کنم، چون چیزی برای یادگیری ندارد. فیلم ببینی بهتر از تماشای تلویزیون است.
*تو یعنی فوتبال خارجی هم نگاه نمی کنی؟
من طرفداررئال هستم،طرفدار پرسپولیس هم هستم اما دیگر بازیها را تماشا نمی کنم و تنها نتایج را می بینم . خیلی کم پیش می آید ۹۰ دقیقه بازی را تماشا کنم.
*چطور می توانی وقتی بارسلونا هست، طرفدار رئال باشی؟
به نظرم مسی بهترین بازیکن طول تاریخ بارسلوناست. من رئال را دوست دارم و کتمان هم نمی کنم. بنز خوب است، اما پورشه و بقیه ماشین ها هم خوب است.
*اما آن بارسا سفینه بود.
از آن نسل من عاشق دنی آلوز هستم . هیچ وقت فکر نمی کنم بازیکنی به سرعت و قدرت او بیاید. منطقی نگاه کنیم ، بارسلونا تیم خیلی خوبی داشت، اما حالا نه. بعداز مسی دیگر نه.
۲۵۱ ۲۵۱