نوشتن از مرگ همکار در هر شرایطی کاری است دشوار و جانکاه. این بار باید از «سیدابوالحسن مختاباد» بنویسیم، از همکاران قدیمی مطبوعات که نویسنده، منتقد، پژوهشگر موسیقی و روزنامهنگار بود. او که در ۵۳سالگی در آمریکا به طور ناگهانی بر اثر سکته قلبی درگذشت.
سیدابوالحسن مختاباد سالها بود از ایران رفته بود، اما همچنان رابطه خویش را با فرهنگ و هنر این مرز و بوم قطع نکرده بود. بارها در همین صفحه مطالب و تحلیلهای او را منتشر کرده بودیم. ابوالحسن مختاباد یکی از روزنامهنگاران شناختهشده بود که درباره مسائل روز فرهنگ ایران، درباره تئاترهایی که بهرام بیضایی در آمریکا اجرا میکرد، درباره علاقهمندان فرهنگ و هنر ایران که در گوشه و کنار جهان فعالیت میکنند، مینوشت و تحلیل ارائه میداد.
ابوالحسن مختاباد سال ۱۳۷۳ به عنوان عضو تحریریه روزنامه همشهری وارد این روزنامه شد و تا همین اواخر در همشهریآنلاین کار میکرد. او همچنین مدتی با کتاب هفته، روزنامه کارگزاران، روزنامه صبح امروز، روزنامه آفتاب امروز (دبیر گروه اندیشه)، خبرنامه خانه موسیقی (سردبیر) و انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران به عنوان بازرس همکاری داشت.
مختاباد فعالیت صنفی در حوزه موسیقی را با انتخاب به عنوان بازرس کانون پژوهشگران خانه موسیقی در سال ۸۱ آغاز کرد و سپس در کنار سردبیری نشریه خبری این نهاد، در دورههای بعد به عنوان عضو (۱۳۸۳–۱۳۸۵)، نایبرئیس (۱۳۸۵–۱۳۸۷) و رئیس هیئتمدیره (۱۳۸۷–۱۳۸۹) این کانون انتخاب شد.
در این دوره او دبیری سمینار بررسی سه دهه موسیقی ایران را در هفت میزگرد در جشنواره موسیقی فجر سال ۱۳۸۷ بر عهده داشت که به درخواست کامبیز روشنروان به عنوان دبیر جشنواره این میزگردها را برگزار کرد.
او همچنین دو دوره متوالی از سوی مجمع عمومی خانه موسیقی به عنوان بازرس اصلی این نهاد صنفی انتخاب شد و نیز نهادینهکردن و برگزاری چند دوره کتاب و آلبوم سال خانه موسیقی از ابتکارات صنفی او بهشمار میرود. او همچنین موسیقی را با یادگیری آواز در سالهای اولیه دهه ۷۰ آغاز کرد.
مختاباد در سال ۱۳۸۹ و به رغم آنکه خود مسئولیت برگزاری ۱۶ مجمع عمومی خانه موسیقی را عهدهدار بود، از شرکت و نامزدی در دوره بعدی خودداری کرد. بعدها او به عنوان یکی از منتقدان اصلی خانه موسیقی به نقد این نهاد پرداخت.
ابوالحسن مختاباد در زمینه نشر هم یادداشتها و نوشتههایی داشته است که ماحصل آنها در کتابی به نام «نشر و نوشتار» از سوی خانه کتاب ایران به بازار نشر عرضه شد.
بسیاری از دوستان و همکاران او پس از شنیدن خبر درگذشتش شوکه شدند و در شبکههای اجتماعی از این رفتن زودهنگام نوشتند. مهرداد خدیر نیز در سایت عصر ایران از او نوشت. در یادداشت او آمده است: «مرگ واقعا به بعضیها نمیآید. نه که بگویم موقع مردنشان نبوده و دیگران که میمیرند وقت مرگشان است. نه، چون فرد کهنسال هم پدر و پدربزرگی است چونان درختی تناور که خانواده و دیگران در سایهسار او میآسایند و وقتی تبر مرگ از پا میاندازدش تازه قدر و قیمت، روشن میشود. مرگ رفیق شفیق و روزنامهنگار حرفهای و خوشقلم که حوزه موسیقی را میکاوید اما در ۵۳سالگی اتفاق افتاده و از که بپرسیم آخر در این زمانه کی با سکته قلبی در ۵۳سالگی میمیرد که تو مُردی آخر، ابوالحسن مختاباد؟». او در بخش دیگر یادداشتش درباره خاطرات همکاری با یکدیگر در انجمن صنفی مینویسد: «با خاطره صدای تو چه کنم که از جلسات هیئتمدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران در گوشهایمان مانده است؟ در خانه روزنامهنگاران که سعید مرتضوی در نیمه تابستان ۸۸ از بیم یا به بهانه تبدیل مجمع به تجمع بست و حضور ابوالحسن مختاباد در فعالیتها و مدیریت صنفی و سردبیری تارنمای انجمن از گواهان موثقی بود بر این گزاره که این نهاد تا چه حد صنفی است و داعیه صنفینبودن تا چه حد یاوه و اگر در برابر توقیف و بازداشت موضع میگرفت نیز صنفی بود نه سیاسی چون سیاسی آن است که رفتار معطوف به قدرت داشته باشی و برای کسب و بسط و حفظ قدرت بکوشی وگرنه مگر میتوان انتظار داشت در مقابل توقیف و بازداشت نهاد صنفی ساکت بماند و تماشا کند؟ ابوالحسن مختاباد با این نگاه، غیرسیاسیترین عضو هیئتمدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران و در عین حال در دفاع از حقوق صنفی و مدنی اعضا از فعالترینها بود. نوشتم «بود». چه زود مرگ را باور میکنیم با همه مهابت آن و چه زود هستها بود میشوند. ابوالحسن مختاباد اما هستن را با صدای هستن و لذت نوشتن معنی میکرد با موسیقیپژوه و موسیقینویسی. هم انجمن بسته شد (و نه منحل) و هم او به خاطر همراهی همسر روانه ینگه دنیا شد اما نه صفای خود را فروگذاشت و نه ارتباط خود را با مطبوعات و رسانهها گسست».
او در پایان نوشت: «درباره سیدابوالحسن مختاباد بیش از اینها میتوان و باید و سزد نوشتن ولی بهترین معرف او کار اوست و پس از انتشار باز میکوشم نوشتهای بیابم خاصه همان که درباره مرگ بود؛ چراکه حق مطلب در آن ادا شده است، اما عجالتا باید گفت و تأکید کرد که زود بود. خیلی زود و شگفتا که مثل احمد بورقانی که حوالی ۵۰سالگی درگذشت و هر دو هم انجمن صنفی را مثل خانه دوست میداشتند. احمد بورقانی در بهمن سال ۸۶ درگذشت و پیکر او از ساختمان انجمن ایران در بلوار کشاورز، خیابان هما (کبکانیان) تشییع شد و ابوالحسن مختاباد هم در بهمن ۱۴۰۱ و ۱۵ سال بعد از او. در آمریکا درگذشته اما اگر هم در ایران بود درهای انجمن بسته است و مجال تشییع فراهم نبود».
امید که یاد و نامش ماندگار بماند. برای خانواده محترمش آرزوی صبر دارد و برای روح ایشان طلب آمرزش میکند.
۵۷۲۴۵