حسین قره: توحیدی با حمایت اعضا و هیئتمدیره خانه سینما و سینماگران همان سال جشن خانه سینما را در شایستهترین شکل برگزار کرد. او تا امروز ۶ بار کاندیدای بهترین فیلمنامه از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر شده است، آخرین بار این نامزدی برای سال ۱۴۰۰ و نوشتن فیلمنامهی «بدون قرار قبلی» است. مرد عوضی، دنیا، توکیو بدون توقف، بیوفا، شهر موشها، ۵۰ کیلو آلبالو، امکان مینا و… بخشی از فیلمنامههای او در سینماست. گفتوگوی ما با این نویسنده درباره مسائل روز و حال و هوای سینما و شبکه نمایش خانگی را که هفتهای پیشتر انجام شده است، بخوانید.
تکلیف هنرمند و به خصوص سینماگران با شرایط روز چیست؟ چگونه برخوردی با این شرایط میتوان داشت در حالیکه هنرمند در یک دوگانه گیر کرده است، یک بخش آن امرار معاش و زندگی او است و بخش دیگر انتظارات جامعه (اگر انتظارات دولتیها را فاکتور بگیریم). به نظر شما با توجه به وضعیت معاش آیا میشود تکلیف کرد که کسی کاری انجام ندهد؟ با توجه به شرایط تاریخی، (تاریخ ما همیشه در همین شرایط حساس کنونی بوده) اگر قرار بود در دورههای مشابه قبلی، هنرمندی اثری نسازد؛ ما هیچکدام از آثار معتبری که امروز میشناسیم را نداشتیم.
این روزها خیلی پیچیدهاند به عبارتی پیچیدهترین روزهای عمر ۴۳ ساله جمهوری اسلامی هستند، وضعیت در بخش فرهنگ تشدید هم میشود. اینکه چه خواهد شد سؤالی است که جامعه شناسان و آیندهپژوهان باید به آن جواب دهند اگر آیندهپژوهی در مورد وضعیت دنیا باشد بالاخره آیندهپژوهان تکلیف خودشان را میدانند و میگویند، سومین انقلاب شناختی در راه است. در سومین انقلاب شناختی انسان در مقابل هوش مصنوعی قرار خواهد گرفت. اگر بخواهیم درباره شرایط ایران صحبت کنیم ما شرایطی داریم که آیندهپژوهان هم نمیتوانند آن را پیشبینی کنند به این دلیل که دادههای معتبر وجود ندارد، دادههای معتبر به این معنا است که باید از طرفین بازی اطلاعات دقیقی در دست باشد. الآن از یکطرف بازی اطلاعات کافی وجود دارد، آن یکطرف عبارت از مردم است. درواقع خواستههای مردم روشن و شفاف است؛ اگر بخواهیم از ماهیت این جنبش(انقلاب – اغتشاش – اعتراض) در لفظ صرف نظر کنیم و تصور کنیم همه آن انتظارات انباشته شدهای که در طول ۴۳ سال گذشته پاسخی پیدا نکرده در ۱۴۰۱ سر باز کرد و طلب پاسخ کرد، این سر باز کردن از یک سمت حوزه اقتصاد و معیشت را در برمیگیرد از یک سمت سبک زندگی را در برمیگیرد از سمت دیگر روابط خارجی و جایگاه بینالمللی ایران را مدنظر قرار میدهد، در واقع در همه این عرصهها مطالباتی وجود دارد که این مطالبات پاسخی دریافت نکردند. فرو کاهیدن مسائل اخیر به بحث حجاب به گمانم تجاهل العارفی است که فقط از دست دولتمردان برمیآید، اگر بنا است بر جبین این کشتی نور رستگاری دیده شود، این تجاهل را باید کنار بگذارند. آنها میگویند اتفاقی نیفتاده، الان فضا ساکت شده، کار، کار دشمنان ایران بوده، سرویسهای خارجی این کار را کردند و دست صهیونیسم، انگلیس و امریکا در کار بوده -از طرفی این چیزها قابل کتمان نیست و حتماً چنین چیزهایی وجود دارد- اما تا زمینه مساعد برای دخالت پیدا نشود این اتفاق نمیافتد. از نظر من خواستههای مردم روشن است؛ اما از سمت دیگر یک سردرگمی آشکار وجود دارد، از انکار مطلق این مطالبات گرفته تا آن چیزی که رئیس مجلس (که یکی از رؤسای قوای سه گانه است) تحت عنوان حکمرانی جدید فرموله میکند. البته این بحثی است که ایشان آن را باز نکرده ولی پیداست که از دیدگاه رئیس قوه مقننه وضع موجود هم قابل ادامه نیست. اگر عقلایی وجود داشته باشند قاعدتاً باید برای وضع موجود فکری کنند، البته اگر بخواهند که در قدرت باقی بمانند یا نظام جمهوری اسلامی به حیات خودش ادامه دهد وگرنه به لحاظ تاریخی اتفاقاتی افتاده که به گمان من این حیات بیشازپیش دشوار شده است.
فرو کاهیدن مسائل اخیر به بحث حجاب به گمانم تجاهل العارفی است که فقط از دست دولتمردان برمیآید، اگر بنا است بر جبین این کشتی نور رستگاری دیده شود، این تجاهل را باید کنار بگذارند
اگر دوباره به پرسش شما برگردم در دوگانهای که الان وجود دارد که از یک سمت مردم؛ اگر بخواهیم مردم را در گیومه تعریف کنیم- گروههایی به نیابت از مردم و افکار عمومی از هنرمندان طلب میکنند در سمت آنها بایستند، به تعبیر خودشان «سمت درست تاریخ» است و از آنطرف دستگاههای رسمی و متولیان دستگاههای فرهنگی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گرفته تا سازمان صداوسیما، تبلیغات و دستگاههای پروپاگاندای جمهوری اسلامی، طلب میکنند هنرمندان بیایند و حساب خودشان را از اغتشاشگران جدا کنند. اینکه میگویم این لحظه تاریخی از پیچیدهترین لحظات تاریخی است به این دلیل است که گمان میکنم هنرمندان تحلیلشان این است که مردم با نظام جمهوری اسلامی اتمامحجت کردند، جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ بهمثابه اتمامحجت با نظام جمهوری اسلامی است و ما هیچوقت در چنین موقفی نبودیم حتی در سال ۸۸ نیز در چنین موقفی نبودیم (چون ۸۸ تفسیر خودش را داشت و همه مردم دنبال اصلاحات درون چهارچوب نظام میگشتند و گمان میکردند تغییر از راه مشارکت در صندوق رأی همچنان ممکن است) اما این امر در آنجا شکست خورد یعنی تمام راههایی که ممکن بود به اصلاحات عمیقتر از آنچه تا سال ۸۸ با آن روبهرو بودیم منجر شود، شکست خورد از جمله تجدیدنظر در قانون اساسی، تجدیدنظر در نگاه به جهان و سمتگیری سیاست خارجی و روشن کردن این موضوع که ایران بهعنوان کشوری که میخواهد مستقل باشد باید چه راه رشد و توسعهای را در پیش بگیرد؛ اما ۸۸ غیرممکن شد. اعتراضاتی که در ۹۶ و ۹۸ اتفاق افتاد جامعه را به آن نقطه از قهر آنتاگونیستی نکشاند که مثلاً هنرمندان ناچار شوند بین این سمت یا آن سمت انتخاب کنند؛ به همین دلیل من تصور میکنم این بار وضعیت فوقالعاده پیچیده است و تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت. دستگاههای متولی فرهنگ همچنان روی همان طبل میکوبند و اتفاقاتی که در جشنواره فجر افتاد به ما میگوید که کشتی به راه خودش ادامه میدهد و دارند همچنان سرنا را از همان سر مینوازند که دوست دارند، بنابراین اتفاقی که در اینجا افتاده این است که پلهایی پشت سر خراب شده و آن پلهایی که خراب شدند پلهایی هستند که به سینماگران تراز اول مربوط میشوند. در دوران جنبش اعتراضی، خانمها با برداشتن حجاب اعتراض خودشان را نه به حجاب اجباری بلکه به دخالتهای بیرحمانه در انتخاب سبک زندگی ابراز کردند و نارضایتی خودشان را از مجموعهی قوانین و سیاستهایی که در جریان است نشان دادند. در این شرایط تصمیم برای کار کردن و کار نکردن امری شخصی است.
آقای مهران مدیری آن ویدیو را ضبط کرد و الان هم جلوی دوربین است و ممکن است صداوسیما بهزودی برنامههای ایشان را پخش کند. من با این دسته از همکاران کاری ندارم بلکه منظورم آن دوستانی هستند که اگر زمینهای هم برایشان مهیا باشد، به لحاظ اصولی از مواضعی که اتخاذ کردند کوتاه نخواهند آمد؛ بنابراین بعید میدانم کارگردانی که این مواضع را انتخاب کرده تقاضای پروانه ساخت کند، با کدام بازیگران میخواهد فیلمش را بسازد؟ در کدام سینما میخواهد فیلم را اکران کند و…
فرض کنیم که دولت بگوید من صرفنظر میکنم به هر حال یک وضعیتی بود و حالا شتر دیدی ندیدی و فرض میکنیم کسی حجاب از سر برنداشته پس بیایید دور هم فیلمی بسازیم تا مردم سرگرم شوند؛ اما مردم نشان دادند در شرایط فعلی سینما نمیخواهند! همین چندی پیش بود که با شوقوذوق اعلام کردند ۸۱ هزار نفر در یک روز به سینما رفتند ولی در یک کشور ۸۰ میلیونی با ۶۰۰ سالن سینما ۸۱ هزار نفر یعنی هیچی! این یعنی مردم تا اطلاع ثانوی از سینما یا هر تفریح دیگری روی گرداندهاند. این رفتار و اتفاقات چه میگوید؟ میگوید الان سینما محل درستی برای سرمایهگذاری نیست یعنی آدم عاقل که پولش را از راه حلال به دست آورده باشد، این کار را نمیکند، آن هم با قیمتهای امروزی که هزینه ساخت یک فیلم ۱۰ الی ۱۲ میلیارد تومان میشود. ۱۲ میلیارد تومان بابت ساخت یک فیلم نمیدهند آن هم فیلمی که نمیدانند سرنوشت اکران آنچه خواهد شد؛ اما لااقل تا اطلاع ثانوی میتوانند حدس بزنند مردم برای تماشای فیلم به سینما نخواهند رفت یا مطابق انتظارات آنها به تماشای فیلم نخواهند نشست. من نمیدانم این اطلاع ثانوی چقدر طول خواهد کشید ممکن است این اطلاع ثانوی ما را به شرایط مشابه سالهای گذشته برگرداند و در صورتی این اتفاق میافتد که جمهوری اسلامی عقبنشینی کند و در حوزه اقتصاد، حوزه سیاست خارجی و حوزه اجتماعی، یعنی به رسمیت شناختن حق مردم در انتخاب سبک زندگی به اصلاحاتی دست بزند جز با این عقبنشینیها وضعیت، عادی نخواهد شد و آن وضعیت آنتاگونیستی از بین نخواهد رفت. خیلیها وانمود میکنند این مسائل فقط مختص شهرهای بزرگ است و آمارهایی میدهند اما کسی که گوش شنوا داشته باشد و زیپ جیبش به روی هبههای دولتی بسته باشد، چنین نظری ندارد. آنهایی که زیر پوست جامعه را بهخوبی احساس میکنند، به این آمارها و تحلیلها اعتنایی نمیکنند.
آقای مهران مدیری آن ویدیو را ضبط کرد و الان هم جلوی دوربین است و ممکن است صداوسیما بهزودی برنامههای ایشان را پخش کند. من با این دسته از همکاران کاری ندارم بلکه منظورم آن دوستانی هستند که اگر زمینهای هم برایشان مهیا باشد، به لحاظ اصولی از مواضعی که اتخاذ کردند کوتاه نخواهند آمد
به نظر شما این تا «اطلاع ثانوی» چقدر طول خواهد کشید و چه معنایی دارد؟
از نظر من اطلاع ثانوی ممکن است یک سال یا بیشتر طول بکشد، اگر بیشتر از یک سال باشد گمان من این است که ما به سمت شرایط بدتر سوق پیدا میکنیم اما اگر کمتر از یک سال باشد به گمان من نشانه واضحی از این خواهد بود که نظام جمهوری اسلامی در سیاستهای کلی اصلاحاتی عمیق انجام داده و از مواضع قبلی عقبنشینیهایی کرده است و افقهایی را باز میکند، در غیر این صورت تا اطلاع ثانوی هنرمندان در سمتی از تاریخ ایستادند که خیلی مورد خوشایند آقای اسماعیلی و شرکا، یا آقای جبلی و شرکای ایشان نخواهد بود.
شما یکی از بهترین فیلمنامه نویسان ایران هستید، اگر بخواهیم تمام حوادث این سالها را به یک درام تشبیه کنیم، به نظر میرسد دو نیرو در مقابل هم قرار گرفتهاند و صحنه به نقطه اوج رسیده است، به هر حال هر سناریویی باید یک راه فرود پیدا کند، در پرده آخر اگر تراژدی رقم نخورد چه حرکتی میتواند سناریو را به نقطه پایان مطلوب برساند؟
این درست مثل فیلمهایی است که پدری بالاخره متوجه میشود رفتاری که با فرزندانش میکند رفتار درست و شایستهای نیست، پدر پشیمان میشود، از اقدامات خودش دست میکشد، از فرزندانش دلجویی میکند و نشان میدهد که نادم شده است اما تنها دلجویی کردن کفایت نمیکند بلکه اقدامات عملی فرزندان را به این نتیجه میرساند که یک تحول جدی اتفاق افتاده است. این تحول جدی نشانههای روشن و واضحی دارد یکی اینکه تمام کسانی که به ناحق آسیبهایی دیدند و گرفتار سیستمهای امنیتی، زندان و بند شدند باید بهسرعت آزاد شوند، در واقع یکی از چیزهایی که مانع از گفتگوی طرفین میشود خسارتهایی است که در این میان به مردم وارد شده و به گمان من آنها گناهی ندارند جز اینکه میخواهند احقاق حق کنند.
دولتیها میگویند ما با اعتراض کاری نداریم و مردم اعتراض کنند، اما مردم کجا اعتراض کنند؟ از دوره آقای روحانی این خیمهشببازی راه افتاد که ما جایی را معلوم میکنیم تا مردم اعتراض کنند در صورتی که آیا مردم احزاب را به رسمیت میشناسند که مثلاً زیر چتر حزب x یا y تظاهرات کنند؟ این سازوکارها یک روزی باید پیشبینی میشد و باید یک جایی برای اجرای آن بخش معطل مانده اصول قانون اساسی که مربوط به حقوق مردم است وجود میداشت اما ۴۳ سال است که تعطیل است! اگر تعطیل نبود میشد راهحلهای بهتری پیدا کرد. این پایان درامی است که فقط یک راهحل خوشخیم دارد البته راهحل بدخیم هم وجود دارد؛ اما آن راهحل خوشخیم که هم پلات بیرونی و هم پلات درونی به سرانجام میرسد این است که تغییرات واقعی رخ دهد. آزادی زندانیان در طول هفته گذشته خوشایند بود و امیدواریم شامل همه کسانی شود که با اتهامات سیاسی زندانی شدهاند.
شما خودتان تجربه درجه یکی در خانه سینما و در مقاومت با دولتی داشتید که میخواست یک نهاد صنفی را تضعیف کند؛ اما شما در دولت احمدی نژاد ایستادید و مقاومت کردید، به گمان، شما توانستید راهکاری در درون سیستم پیدا کنید که حریم خانه سینما را حفظ کرده و از آن تجربه سربلند بیرون آمدید. در یک شرایط کلانتر آیا می شود چنین چیزی را دوباره مفروض دید یا اینکه آن راهکار بستگی به آن موقعیت تاریخی داشت؟
خانه سینما الان هم تقریبا دارد کار مشابهی انجام میدهد. کاری که آن دوره انجام شد عبارت از این بود که علی رغم همه ناباوریها نسبت به مراعات کردن اصول قانونی هنوز دستگاههایی وجود داشتند که میشد به آنها تمسک پیدا کرد و از آن دستگاهها کمک خواست تا جلوی بی قانونی را بگیرند. در جریان خانه سینما همه چیز از سمت دولت احمدی نژاد آماده شده بود و جلوه قانونی داشت در حالی که بی قانونی محض بود و حکم انحلالی که آقای حسینی امضا کرده بود یک خطای تاریخی بود و جالب این جاست کسی که آن حکم غیرقانونی را امضا کرده امروز نماینده دولت در قوه مقننه است این از طنزهای بزرگ تاریخ است، آن حکم انحلال غیرقانونی بود چون به موجب اساسنامه خانه سینما به عنوان یک موسسه ثبت شده قانونی دو تعریف برای انحلال وجود داشت بر اساس یکی از آنها مجمع عمومی خانه سینما باید رای میداد تا این مؤسسه منحل شود که چنین اتفاقی نمیافتاد! آن شبی که فردایش حکم انحلال اعلام شد، عصر آن روز آقای سعید سهیلی به من زنگ زد و گفت آقای شمقدری می خواهد شما را ببیند، با هم به دفتر ایشان رفتیم و شمقدری مهربانانه به من توصیه کرد و گفت اوضاع خراب میشود مجمع عمومی را خبر کن، علتش را پرسیدم و به من گفت بهتر است مجمع بگوید که خانه سینما را منحل می کنیم، به ایشان گفتم شما که این همه از قانون دم می زنید آیا می دانید اگر مجمع عمومی بخواهد تشکیل شود مطابق قانون چه فرآیندی باید طی کند؟ باید در روزنامه رسمی آگهی تقاضای تشکیل مجمع عمومی چاپ شود و این آگهی باید ۱۵ روز قبل چاپ شود و اگر همه نمایندگان در نوبت بیایند آن وقت مجمع رسمیت پیدا می کند اگر نه که نیاز به نوبت دیگر و شرایط دیگری است، مقصود ایشان این بود که شما با هر ساز و کاری باید این کار را انجام دهید و ایشان می خواست در چاله بی قانونی هم نیفتد که در این صورت یا مجمع باید خانه سینما را منحل می کرد یا قوه قضاییه این کار را انجام می داد. به عبارتی باید به قوه قضاییه شکایت می بردند، ادلهای را ارائه داده، دادگاه، قانونی رسیدگی کرده و رای به انحلال خانه سینما میداد که خب این هم نشد.
در جریان خانه سینما همه چیز از سمت دولت احمدی نژاد آماده شده بود و جلوه قانونی داشت در حالی که بی قانونی محض بود و حکم انحلالی که آقای حسینی امضا کرده بود یک خطای تاریخی بود و جالب این جاست کسی که آن حکم غیرقانونی را امضا کرده امروز نماینده دولت در قوه مقننه است این از طنزهای بزرگ تاریخ است
ما از حکم انحلال به دیوان عدالت اداری شکایت کردیم و این حکم در دیوان عدالت اداری شکست. آن موقع رئیس دیوان آقای منتظری بودند که الان دادستان محترم کل کشور هستند و خلاصه این پایه دفاع حقوقی ما شد، جاهایی هم بودند که به دلایلی سمت خانه سینما ایستادند مثلاً تعدادی از نمایندگان مجلس و شهرداری تهران حمایتهایی کردند که خانه سینما توانست سرپا بایستد و این بازی را تا آخر اداره کند در واقع کار خانه سینما این بود که از خلل و فرج میان دستگاههای مختلف استفاده کند تا سازمان را حفظ کند. الان هم در خانه سینما به عنوان یک نهاد صنفی اعضای هیئت مدیره شبانه روز کوشش میکنند تا همکارانی که گرفتار احکام قضایی شدهاند بهگونهای مسائلشان حل شود(با توجه به وضعیت خاصی که دارند)، خانه سینما به عنوان یک نهاد مدنی- قانونی که در چهارچوب قانون فعالیت می کند باید از همین مسیر برود. شانس بزرگ تاریخی خانه سینما این بود که افکار عمومی در آن دوره با خانه سینما بود و به خصوص مطبوعات نقش بزرگی را ایفا کردند اگر بخواهیم بگوییم که چه چیزی خانه سینما را حفظ کرد در حقیقت افکار عمومی بود. در آنجا ما درگیر یک جنگ رسانهای بودیم که در این جنگ رسانهای طبیعتا سمت دولت بازی را باخت.
بعدتر در دور دوم و بعدتر در دوره آقای روحانی هنرمندان در انتخاب ایشان به خصوص در دور دوم ریاست جمهوری نقش بسیار واضحی داشتند از همین جهت دستگاهها شروع به انتقام گرفتن از سینماگران کردند، ماجراهای سلبریتیها را راه انداختند و کوشش کردند در عرصه عمومی بچهها را بی اعتبار کنند خیلیها در آن دوره طعم لطمه از این مبارزه غیرعادلانه را چشیدند. شاید عقبه موضع گیری رادیکالتر امروز سینماگران به آن خاطره تلخ برمی گردد.
بعضی از رسانه ها با خطوط مشخص و نهادهای دولتی کماکان در تخریب جایگاه هنرمند میکوشند و از طرفی دنبال جعل و بازسازی چهرههایی هستند که میسازند. آیا واقعا قوه عاقلهای وجود دارد که به این بازی و لجبازی در جایی پایان دهد؟ زمانی که خودتان درگیر این ماجراها بودید آیا احساس میکردید که در جاهایی عقلایی هستند و فکر معقول صورت میگیرد؛ یا اینکه این برنامه اصلی آنها است؟
آن چیزی که به تجربه شخصی من مربوط می شود ایّن است که در طول این ۴۰ سال ما با مدیران فرهنگی زیادی سر و کار داشتیم، این مدیران فرهنگی از همان ابتدا شمشیر را از رو میبستند و صحبتهای شداد و غلاظ می کردند، در طول مراوده با بچههای سینما و اهل هنر و اهل کتاب آن زاویههای وجودشان و آن تضاریس رفته رفته سمباده می خورد، گرد می شد و نرم میشد و آنوقت شما میفهمیدید که میشود با اینها صحبت کرد. تجربه شخصی من میگوید هر مدیری که شروع به فهم اهل فرهنگ میکرد زیرپایش خالی میشد و دوباره یک آدم دندانه دار را میگذاشتند و چند سالی صرف این میشد که دندانههای تیز نفر بعدی گرفته شود و اصلاح شود خلاصه دوباره روز از نو، روزی از نو. به نظر من هر سیستمی به گونهای تعریف شده که اگر آدمی همگن و سینک نباشد نمیتواند ادامه دهد یعنی اگر در یک محیط درست یک آدم خراب پیدا شود محیط درست آن شخص را به سرعت ایزوله میکند ولی فکر کنید اگر در یک سیستمی که همیشه دچار فساد است آدمی پیدا شود که شریف باشد، بخواهد قانون را اجرا کند و به مردم رسیدگی کند به نظر شما این بار چه کسی حذف میشود؟ آیا او میتواند سیستم را درست کند؟ خیر! چون او سینک نیست و باید از گردونه کنار گذاشته شود.
ما در دولت روحانی سه ماه بعد از بازگشایی خانه سینما به دیدار آقای ربیعی رفتیم که آن موقع وزیر کار بود، ایشان صاحب نظر و جامعه شناس بود، صاحب کتاب بود و خلاصه ما هم امید بسته بودیم که ایشان شق القمر کند، با جمعی از دوستان نزد ایشان رفتیم و بحث ثبت خانه سینما بود، ایشان لطف داشت و کوشش کرد امور را به گونهای هموار کند تا این اتفاق برای خانه سینما بیفتد در همان جلسه ایشان گفت من سه ماه پیش به اینجا آمدم و وقتی آمدم تصور میکردم میتوانم اینجا را اصلاح کنم اما الان خودم دارم شکل اینجا میشوم، این کار دیوان سالاری است در کشوری که سیستم آن تعریف شده و بنا است همه سیستم بر اساس آن تعریف بچرخد شما نمی تواند اجتهاد کنید و آن سیستم را تغییر دهید، آن سیستم باید از جای دیگری اصلاح شود به عبارتی باید نرم افزارهای جدیدی برای آن سیستم نوشته شود وگرنه شما نمی توانید یک برنامه جزئی بنویسید و تصور کنید می توانید مسائل بخش خودتان را حل و فصل کنید، چنین چیزی امکان پذیر نیست بنابراین مدیران فرهنگی هم تحت تاثیر یک برنامه کلانتر هستند و کسانی گرداننده آن برنامه کلانتر هستند که نزدیکی بین مدیر فرهنگی و اهل فرهنگ را برنمیتابند چون بهگونهای با سوءظن به حوزه فرهنگ نگاه میشود که شما برای هر قدمتان محتاج تاییدات دستگاه دیوان سالاری هستید یعنی اگر میخواهید فیلم بسازید باید پروانه ساخت و پروانه نمایش بگیرید، اگر روزنامه و مجله بخواهید باید در ابتدا امتیاز بگیرید، کجای دنیا اینطور است؟ شما میتوانید همه جا روزنامه منتشر کنید و اگر شکایتی شد دستگاههایی هستند که یقه شما را بگیرند، شما حق انتشار صوت و تصویر در فضای مجازی یا فضای فراگیر ندارید باید بروید شورای عالی انفورماتیک … نمیخواهم بگویم که این مختص حوزه فرهنگ است در واقع صنعت هم همینطور است در واقع گرفتاری ما یک دستگاه دیوان سالاری بسیار عظیم است که آن بالا نشسته، یک عینک تیره هم به چشمهایش زده و گمان میکند همه گناهکار هستند مگر اینکه عکس آن ثابت شود این دستگاه می گوید سرمایهدار صاحب صنعت کارآفرین حتماً ریگی به کفشش است که می خواهد یک کارخانه دیگر درست کند، او می گوید سرمایهدار زالو صفت میخواهد چه ترفندی پیاده کند ولی شما در عمل می بینید که بزرگترین صنایع مصادره شده مملکت را گرفتند و با آن جیب بنده و جنابعالی را خالی میکنند، انحصار ایجاد میکنند، مثلاً شما با همین پولی که برای پراید می دهید میتوانید یک ماشین معقول خارجی سوار شوید منتهی چون بنا است جیب عدهای پر شود و رانتهایی توزیع شود در همچنان بر همین چاشنه میچرخد… من نمیدانم امروز دلار چند تومان است، آیا مسئول گرانی دلار دولت است؟ بانکهای خصوصی هستند؟ آیا دولت از طریق عرضه دلار با قیمتهای متغیر و صعودی کسری بودجهاش را تامین می کند؟ اگر چنین باشد من تعجب نمیکنم بنابراین سیستم اینطور تعریف شده و در این سیستم کسانی که در یک چرخه نادرست بیگانه با شایسته سالاری انتخاب شدند تا کارپرداز جامعه باشند بیشتر از اینکه کارپرداز جامعه باشند کارپرداز خودشان هستند یا کارپرداز آن محفل، باند و دستگاههای کوچک مخفی خودشان هستند. در حوزه فرهنگ هم همینطور است در واقع نگاه آنها به کسانی که میخواهند کتاب بنویسند یا خبری تهیه کنند پر از شک و تردید همراه با سوءظن است الان شما ببینید چند خبرنگار را گرفتند! آنها میگویند شما رفتید با مادر مهسا امینی صحبت کردید در صورتی که کار خبرنگار همین است در واقع کار خبرنگار فقط این نیست که در دولت با بهادری جهرمی کل کل کند، او هم خوشمزگی کند و خبرنگار هم خبرش را تنظیم کند به هر حال خبرنگار هم وظایفی دارد که باید آنها را انجام دهد ولی شما دارید نتیجه را می بینید.
شما با کار مولانا – مست عشق- کاری فراملی و در سطح منطقهای ساختید، درمورد قابلیت سینمای ایران بگویید، چون کشورهای اطراف ما هیچکدام قدرت سینمای ایران را ندارند(از جهت توانمندی بازیگران، کارگردانی و اعتبار جهانی). از تجربه خودتان در کار آقای فتحی و مولانا بگویید.
البته قبل از این قضیه هم با هم کار می کردیم. ۲۰ سال پیش در لبنان با آقای فتحی فیلم ساختیم، بعدها تجربه دیگری پیدا کردم تجربه «هفت و پنج دقیقه» که در فرانسه روی آن کار کردم و تصور میکردم آن تهیه کننده و مجموعه دوستانی که به آنها مربوط شدیم در سینمای ایران خواهند ماند و میشود با آنها کار کرد، منتهی مناسباتی که آن تهیهکننده با تهیهکننده ایرانی پیدا کرد مناسبات جالبی از آب در نیامد، خلاصه آن آقا رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد. گاهی تولیدات مشترکی صورت میگرفت که این تولیدات مشترک در لفظ مشترک بود به این معنا که سرمایه از ما بود اما برخی از عوامل فنی و هنری استخدام میشدند بنابراین نمیشد به آن پروژه تولید مشترک گفت. مورد اخیر- مولانا – با تولید مشترک شروع شد ولی دلیل عمده عقب افتادن کار بخاطر اختلافاتی بود که بین تهیهکننده ایرانی و تهیهکننده ترک پیش آمد البته کرونا هم مزید بر علت شد؛ اما بنا است «مست عشق» تا در سال جاری میلادی در ترکیه اکران شود. مایل هستیم در ایران هم مست عشق همزمان با ترکیه اکران شود.
اگر بخواهم از این رفت و آمدهای ۴-۵ سالهای که ما به ترکیه داشتیم یک نکته بگویم که باعث تاسف فراوان ما هم است این است که در ترکیه به سینمای ما با دیده اعجاب نگاه میکنند؛ اما در حوزه تلویزیون داستان مقداری متفاوت است، آنها خودشان را صاحب سبک و سلیقه میدانند البته نتیجه کارهایشان را هم میشود دید. یک واقعیت وجود دارد و آن این است که صنعت فیلمسازی ترکیه به لحاظ اقتصادی رشد بسیار فراوان کرده و الان یکی از اقلام مهم صادراتی آنها محسوب می شود و این به معنای نفود فرهنگی است در واقع این فقط بحث صادرات سریال و کسب پول از اقتصاد هنر نیست بلکه راهی هم برای نفوذ فرهنگ است. نکتهای که باعث تاسف است این است که اگر کشور ما شرایط طبیعی داشت و ما در بن بست جهان گیر نکرده بودیم یعنی در نظام مالی- بانکی جهان ادغام بودیم، تجارتمان شرایط طبیعی داشت و میتوانستیم با همه دنیا داد و ستد کنیم، این تحریمها نبود و… بهجای اینکه الان حسرت بخوریم که ترکیه چقدر سریال تولید میکند ما هم میتوانستیم در این ساز و کار اقتصادی بهرههای خودمان را ببریم در واقع مزیت نسبی ما، همانطور که خودتان هم فرمودید نیروی انسانی تقریبا بی نظیر ما در منطقه است البته رقبایی مانند ترکیه و سوریه هم داریم اما سایر کشورهای منطقه صاحب صنعت سینما به معنای کلمه دقیق نیستند و نمیتوانند در بازارهای بینالمللی نفوذ کنند.
صنعت فیلمسازی ترکیه به لحاظ اقتصادی رشد بسیار فراوان کرده و الان یکی از اقلام مهم صادراتی آنها محسوب می شود و این به معنای نفود فرهنگی است در واقع این فقط بحث صادرات سریال و کسب پول از اقتصاد هنر نیست بلکه راهی هم برای نفوذ فرهنگ است
الان شرایط ترکیه دارد متفاوت میشود به این دلیل که تمام پلتفرمهای امریکایی که مهمترین پلتفرمهای موجود در دنیا هستند مانند نتفلیکس، دیزنی پلاس، آمازون و آمازون پرایم اخیرا نمایششان را در ترکیه شروع کردند و در آنجا دفاتر منطقهای دارند الان بخش زیادی از فیلمسازان ترک در استخدام این دفاتر درآمدهاند، پارسال نتفلیکس در ترکیه یک سریال ترکی پخش کرد که این سریال از لحاظ کیفی با تمام سریالهای قبلی ترکیه متفاوت بود یعنی استانداردهای نتفلیکس دارد در آنجا فرم و داستان را متحول می کند از این جهت ما باید غبطه بخوریم برای اینکه کشور دوست و برادر ما دارد از تمام ماهیهای موجود در منطقه تغذیه می کند! در واقع از نظر من چاق شدن دبی و ترکیه ناشی از لاغر شدن ما و صرف نظر کردن از سهم طبیعی نیروهای خلاق ایران است. کاری که ما می خواهیم در برنامههای آینده کنیم این است که با استفاده از تجربیات پخش در ترکیه سریالهایی را بسازیم که بتوانیم از ساز و کار پخش آنها استفاده کنیم و آن زبان را یاد بگیریم.
من تصور میکنم اگر سینمای ایران بجنبد می تواند با استقرار در این مناطق و تاسیس دفاتری که می توانند تولید را تسهیل کنند و کار پخش را انجام دهند چرخه محدود اکران سینمای ایران را متحول کنند. سینمای ما در جشنوارههای متعدد جهانی درخشیده و جشنوارهای نیست که ما از آن جایزهای نداشته باشیم، در همین موج برخی از کارگردانهای نخبه ایرانی این توفیق را پیدا کردند با کمپانیهای خارجی کار کنند و فیلمهایی که اینطور ساخته می شوند به طور طبیعی در اروپا و امریکا اکران می شوند مانند کارهای آقای فرهادی و برخی از کارهای آقای سعید روستایی و افراد دیگر که اینها پخش کنندههای خارجی دارند و فیلمها را اکران میکنند در واقع خیلی از این فیلمها توفیقات اقتصادی خوبی هم کسب کردند ولی اینها استثنا هستند، این استثنا باید به قاعده تبدیل شود. اقتصاد خرد نمی تواند جوابگوی نیاز نیروهای سینمای ایران باشد همین الان بیشتر همکاران، در یک مضیقه بسیار سخت اقتصادی هستند در واقع تولید در سینمای ایران تقریبا تعطیل است و متاسفانه پلتفرمها بعد از دخالتهای نا به جای ساترا وضعیت اسف انگیزی پیدا کردند و سانسور بسیار بی محابا و مخل تولید همه دست اندر کاران تولید را دچار فرسودگیهای شدید می کند و انقدر این چرخه فرسوده کننده می شود که عدهای ترجیح می دهند کار نکنند یعنی نه شیر شتر نه دیدار عرب و برای اینکه آقایان را نبینند میگویند ولش کن نهایتا در اسنپ کار میکنم یا لبو میفروشم در واقع خیلی از بچهها دچار این گرفتاری هستند اگر بخواهم خلاصه کنم من فکر میکنم یکی از راههای برون رفت از چرخه مشکلات طاقت فرسای سینمای ایران این است که مثل هر کار تجاری دیگری که خارج از ایران امکاناتی برای خودش فراهم کرده و زمینهها و بستر مناسب تولید فعالیت را ایجاد کرده باید این کار را انجام دهد و خارج از مرزها فعالیت تولیدی و اقتصادی کند.
بیشتر بخوانید:
واکنش فرهاد توحیدی به نامه رییس ساترا/ عکس
رضا کیانیان: جشنواره را تحریم نمیکنم
همه آنچه از هیات مدیره جدید خانه سینما میدانیم
بیست و دومین «جشن خانه سینما» امسال هم برگزار نمیشود
تپههای اوین و خاطره تلخ تیرباران/ رضا کیانیان: ۳۰۰ هزار تومان دستمزد خواستم ندادند؛ من با شما شناخته شدم
سینمای ایران بضاعت جهانی شدن را دارد و میتواند سهمی از خوراک فرهنگی منطقه و بخشی از جهان را تامین کند؛ اما معطل قوانینی است که سفت و سخت یقهاش را گرفتهاند و رهایش نمیکنند، یعنی هم اقتصاد سینما و هم فرهنگ در اینجا گیر کردهاند.
بله از یک طرف گروگان این ماجرا و از طرف دیگر گروگان وضعیت عمومی کشور است. من امروز با یکی از دوستانم که دست اندر کار صنعت است و به سینما هم علاقه مند است صحبت میکردم، ایشان صنعتگر نام آوری در ایران است و می گفت الان برای واردات مواد اولیه بخاطر نرخ دلار دچار مشکل هستند و میگفت ارز نیمایی ۳۲ هزار تومان است و برای واردات مواد اولیه باید ارز نیمایی داشته باشم تا بتوانم مواد اولیه را وارد کنم منتهی ارز نیمایی وجود ندارد در این شرایط آیا شما می توانید برای یک سال آینده برنامه بریزید؟ چند بار قیمت ارز در همین مدت کوتاه دچار نوسانات شدید شد؟ چند بار همه ما یک سوم یا یک دوم داراییهایمان را از دست دادیم؟ در زمینه سیاست خارجی هم مشکل داریم و در فضایی که مشت و لگد حواله هم میکنند معلوم است فعالیتی که نیازمند برنامه ریزی بلند مدت باشد شکل نخواهد گرفت برای همین است که سرمایهها هم دارند فرار میکنند. یکی از دلایل فرار سرمایه این است که امنیتی وجود ندارد در واقع سرمایه امنیت میخواهد و این امنیت را پیدا نمیکند. الان کار به اینجا کشیده که پزشکی که شما اینجا با خون جگر او را تربیت کردهاید در عمان با چند برابر دستمزد اینجا کار میکند، الان موج مهاجرت به بازرگانانی رسیده که آن بازرگانان جزو کسانی هستند که فعالیت اقتصادی این کشور را سامان میدهند، الان کارگران ماهر دارند مهاجرت میکنند.
بعد از اینکه آقای احمدی نژاد دور دومش را شروع کرد من به همه نامه نوشتم و حتی به خود ایشان و رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس و وزیر اطلاعات و … هم نامه نوشتم که ما میخواهیم با شما جلسه بگذاریم، از بین همه اینها یک جواب داده نشد مگر یک نفر! چند روز بعدش از دفتر آقای هاشمی رفسنجانی به من زنگ زدند و گفتند شما از ما وقت خواسته بودید پس فلان روز بیایید، ما به آنجا رفتیم و شروع به روضه خواندن کردیم، ایشان گفتند ما پول نداریم و ما گفتیم ما پول نمیخواهیم بلکه مشورت میخواهیم، چطور میشود که مملکت درست شود، ایشان گفتند یک جو عقل میخواهد، ما گفتیم آیا پیدا میشود؟ ایشان یک نگاه به من کرد و پوزخند زد و هیچی نگفت، بعد نشستیم و یک مقدار گپ زدیم و بیرون آمدیم. من این یک جو عقل را از محمدجواد لاریجانی در سال ۸۸ در دفترش در بنیاد فیزیک نظری هم شنیدم، ما دنبال کار جعفر پناهی رفته بودیم که او را از زندان در بیاوریم و به دفتر ایشان رفتیم(تیر یا مرداد ۸۸ بود) و در سایه سار نیاوران یک نسیمی میآمد و بلبلها چهچه میزدند و من گفتم آقای لاریجانی چی میشد اگر همه کشور یک چنین آرامشی داشت؟ ایشان گفت یک جو عقل میخواهد و من گفتم شما هم که در جست و جوی یک جو عقل هستید، پس این عقل کجاست؟ البته یک جو برای مملکتی با وسعت یک میلیون ۶۴۸ هزار و ۱۹۵ کیلومتر مربع و هشتاد و اندی میلیون جمعیت کفایت نمیکند. این کشور باید کارخانه دنیا شود، اینکه صدای مردم در میآید برای این است که از این پتانسیل استفاده نمیشود در حالی که نیروی انسانی ایرانی هرکجا که رفته بیشترین خلاقیتها را داشته و بهترین کارها را کرده و در هر حوزهای که نگاه کنید نخبههای ایران در آن فعالیت میکنند.
به نظر شما شبکه نمایش خانگی توانسته رقیبی برای سینما باشد؟ یعنی دو محور باشند که به فرهنگ مملکت کمک کنند؟ منظورم این است که شبکه نمایش خانگی به گمان، جایگزین سینما شده است، اگر کسی در این شرایط به سینما نمیرود، بدش نمیآید «پوست شیر» یا باقی سریالهای ایرانی را ببیند، این تغییر شیفت اگر اتفاق افتاده، نشان دهندهی این است که مردم خودشان را در شبکه نمایش خانگی میبینند و میخواهند در آن مسیری باشد که آنها دوست دارند. آیا میتوانیم چنین تعبیری داشته باشیم؟
خیلی وقت است که دیگر تلویزیون مرجع مردم نیست و من سالها قبل یکبار این حرف را به آقای میرباقری زدم و گفتم من به دستگاه نظرسنجی شما اعتمادی ندارم که میگویید طبق دستگاه نظر سنجی ۸۰ درصد مخاطبان از تلویزیون رضایت دارند، دستگاه نظرسنجی من مادرم است، مادر من از زمانی که پدرم به رحمت خدا رفت ۲۴ ساعت تلویزیون میبیند چون شبها هم خواب ندارد ولی مادر من دیگر تلویزیون ایران را نگاه نمیکند، خدا از گناه من نگذرد چون من رفتم و برای او رسیور گرفتم و هرشب هم به من زنگ میزند و برایم تحلیل سریال ترکی میکند و میگوید این سریالها به درد نمیخورد و وقتی به او میگویم پس چرا نگاه میکنی؟ می گوید تلویزیون خودمان همهاش بهشت زهرا و داد و بیداد و گریه است، چی را نگاه کنم؟ میگویم سریال ترکی هم که همینطور است ولی مادرم میگوید حداقل یک آب و رنگی دارد، بنابراین حتی شکل ظاهری هم تاثیرگذار است.
ساترا آمد که دست و پای پلتفرمها را ببندد که بست، نه اینکه وزارت ارشاد خیلی تفاوت ماهوی داشت، اینطور نبود اما آنها ماموریت پلتفرمها را به چشم دیگری میدیدند و بیشتر به عوامل نشاط اجتماعی وقوف داشتند تا این سمت
وقتی پلتفرمها شروع به پخش برنامه کردند مردم فضای متفاوتی را احساس کردند یعنی هم در فُرم و هم در انتخاب موضوع و نحوه نگاه به موضوعات احساس کردند که آنها آزادتر هستند و یک تفاوتی را در تولیدات اولیه پلتفرمها احساس کردند. این پلتفرمها وقتی شروع شدند موقعیت امروز را نداشتند به نظرم موقعیت امروزیشان را مدیون کرونا هستند، یعنی وقتی کرونا شروع شد و مردم خانه نشین شدند آن چیزی که رشد کرد تعداد تماشگر این پلتفرمها بود و به همین جهت هم مورد توجه قرار گرفتند و به همین جهت هم تلویزیون احساس خطر کرد و چون برنمیتابید رقیب گردن کلفتی کنارش شکل بگیرد چاره را در این دید که پاهایش را بکشد پایین و او را هم قد خود کند(نه اینکه تلاش کند که خودش رقیب آن شود و از او بلندتر شود) و بعد هم یک لگد به او بزند تا از او پایینتر رود تا همچنان خودش دیده شود، بنابراین ساترا آمد که دست و پای پلتفرمها را ببندد که بست، نه اینکه وزارت ارشاد خیلی تفاوت ماهوی داشت، اینطور نبود اما آنها ماموریت پلتفرمها را به چشم دیگری میدیدند و بیشتر به عوامل نشاط اجتماعی وقوف داشتند تا این سمت. بنابراین اتفاقی که افتاد این بود که پلتفرمها رشد کردند اما در شرایط اخیر به خصوص همین ۴ ماه اخیر آنها هم لطمات جدی خوردند، لطمات جدی به این معنی که آن گرفتاریهایی که ساترا به وجود آورده بود چرخه تولید را کُند کرد و الان شرایط نا امنی اجتماعی منجر به این شده که با احتیاط بیشتر در این حوزه سرمایه گذاری شود بنابراین چرخ تولید هم کُند شده است و هم مردم مثل سابق حوصله ندارند، ضمن اینکه جریان اینترنت و قطع و وصلها و این گرفتاریهایی که برای شبکه ارتباطی وجود دارد هم بی تاثیر نیست و در این قضیه مؤثر است و متاسفانه باید بگویم که چرخ آن کُند شده است اما یک امکان بالقوهای است که میتواند خیلی چیزها را متحول کند، در این ۲ سال کرونا اگر پلتفرمها نبودند اهالی سینما پاشنه در وزارت ارشاد را از جا در آورده بودند یعنی خاک آنجا به توبره کشیده میشد، این پلتفرمها بودند که توانستند شغل و کار ایجاد کنند که بچهها سر کار بروند و دستمزد بگیرند و گذران زندگی کنند، الان با این شرایط که تولید کم شده شما زمزمههای نارضایتی را می شنوید و جست و جوی بی صبرانه برای کار را میبینید و متاسفانه اگر اینطوری پیش رود پلتفرمها لطمه جدی میبینند و اگر آنها لطمه جدی بخورند نیروی کار در حوزه سینما دچار خسارتهای بزرگ میشود و آن وقت این نا آرامی که در سطح جامعه است اینجا هم به شکل دیگری بروز پیدا خواهد کرد.
شما در ژانرهای مختلفی فیلمنامه نوشتید، از مرد عوضی و مربای شیرین تا پرونده هاوانا و بدون قرار قبلی، از شهر موشها تا پاداش سکوت و البته معنی فیلم نامه نویس حرفهای همین است.
رشتیها یک ضرب المثلی دارند و میگویند «دلی دارد زیبا هرچی هر دینه انه وا» یعنی دل زیبایی دارد و هرچه میبیند دلش میخواهد. من خیلی تنوع طلب هستم و حوصلهام زود سر میرود و نمیتوانم یک جا بایستم و یک مقدار بیش فعالی دارم و دوست دارم همه چیز را تجربه کنم. من با بچههایم بزرگ شدم، بچههایم وقتی بچه بودند برنامه کودک مینوشتم، یک مقدار که بزرگ شدند فیلمهای نوجوان کار کردم، یک مقدار که جوانتر شدند بچههای خیابان …، الان هم که ازدواج نمیکنند، مسئولیت دیگری دارم، حقیقتش این است که اگر من بگویم مذهبم سینما است مرا میگیرند ولی واقعا عشق من سینما است یعنی سینما را در همه وجوه آن دوست دارم. به نظرم میآید یک کار جادوگرانهای است که این جادوگری حوزههای مختلفی دارد و هر دفعه از این کلاه یک چیزی در میآید. من به عنوان یک فیلمنامهنویس به این توصیه ژان کلود کاریر خیلی معتقد هستم، او در کتاب تمرین فیلمنامهنویسیاش میگوید که فیلمنامهنویس باید روزنامه خوان باشد، مقصود او از روزنامه خواندن این نیست که برود هر روز کیهان و اطلاعات را بخواند! بلکه مقصودش این است که در جریان امور باشد، مثلاً من همانقدر که از اقتصاد خوشم میآید و مسائل اقتصادی را تعقیب میکنم، فلسفه را دوست دارم و همانقدر که فلسفه را دوست دارم داستان پلیسی را دوست دارم و همانقدر که داستان پلیسی دوست دارم روان شناسی را هم دوست دارم یعنی چیزهای خوب برای دوست داشتن الی ماشاالله وجود دارد.
در سینمای جهان به فیلمساز خاصی دلبستگی ویژه دارید؟ در ایران که میدانم به مهرجویی این علاقه را دارید.
مهرجویی تا بعد از «مهمان مامان» و «سنتوری». بعد از سنتوری مهرجویی آن طرف جوی و من این طرف جوی هستم. من تقوایی را فوق العاده دوست دارم، اقتباس را خیلی دوست دارم و به نظرم تقوایی بزرگترین اقتباس کننده ایران است و همتایی ندارد، تقوایی از مهرجویی هم در کار اقتباس پیشتر است، در جوانان هم مانی حقیقی را خیلی دوست دارم، اصغر(فرهادی) را نمیشود دوست نداشت، در خارج از ایران هم خیلیها را دوست دارم ولی از بعضیهایشان که با روح و روانم یک کاری میکنند آقای «وونگ کار وای» است، «وودی آلن» را در حد مرگ دوست دارم، این زوج مکزیکی تا قبل از جدا شدن یعنی «گییرمو آریاگا»و «الخاندرو گونسالس اینیاریتو» البته بعد از جدا شدنشان هم هر کدام را جداگانه دوست دارم؛ یعنی اصولا مکزیکیها را خیلی دوست دارم از «مارتین مک ونا»که دیگر نگویم!
مهرجویی تا بعد از «مهمان مامان» و «سنتوری». بعد از سنتوری مهرجویی آن طرف جوی و من این طرف جوی هستم
حقیقتا من به این نتیجه رسیدم که اسم ردیف نکنم، این که می گوید: «برادران لومیر در آن اتاق تاریک با ما چه کردند» واقعا راست است. هرچند الان تعداد فیلمهای خوبی که ساخته میشود خیلی کم شده است اما فیلمهای خوبی که میبینیم ما را زیر و زبر میکند. امروز فیلمهای نرمتر و آرامتر به خصوص با ظرافتهای روانشناسی است که برایم دل چسب تر است. سریالها و مینی سریالهای خیلی خوبی ساخته میشود و گاهی مینی سریالی میبینیم که خیلی درخشان است.
بیضایی را نگفتید تصورم این است که سینمای استاد را دوست ندارید.
بیضایی استاد همه ما است و بر گردن من حق استادی بلافصل دارد و خیلی هم او را دوست دارم، بیضایی تئاتر و بیضایی فیلمنامههای ساخته نشده را خیلی بیشتر دوست دارم یعنی اگر بنا باشد بهترین فیلم نامههای عمرم را بگویم در آن حتماً «دیباچه نوین شاهنامه» خواهد بود، در آن حتماً «پرده نئی» خواهد بود، در آن «طومار کهنه شیخ شرزین» خواهد بود و این سه فیلمنامه در بین کارهای بیضایی برایم خیلی ارزشمند است و پژوهشها و نگاهش به فرهنگ ایران را خیلی دوست دارم، ایشان واقعا استاد است و بر گردن همه ما حق استادی دارد و شخصا از او خیلی چیزها یاد گرفتم اما سینمای او را خیلی نمیپسندم. از میان فیلمهای بیضایی «باشو…» را خیلی دوست دارم، «عمو سیبیلو» را هنوز دوست دارم، «رگبار» را هنوز دوست دارم ولی کارهای قبل از انقلابش مثل «کلاغها» و… را خیلی دوست ندارم. «شاید وقتی دیگر» و «سگ کشی» و اینها را هم خیلی دوست ندارم. ایشان در تئاتر جزو نمایشنامهنویسان اولوالعزم ما است یعنی کنار ساعدی و رادی جزو اولوالعزمهای ما است.
نکتهای هست استاد که من نپرسیدم؟
سیاست ما را مریض کرده آرزو میکردم اصلا در مورد سیاست حرف نزنم ولی شما به هر طرف که میچرخید باز به سیاست برمیخورید. امیدوارم روزی قدر مردان و زنانی را که چه در گذشته یعنی در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی خدمت صادقانه کردند و دین های بزرگ بر گردن مملکت دارند بدانیم، شاید روزی بتوانیم بدون عینک سیاست در مورد این مردان و زنان صحبت کنیم. منصفانه نیست بگوییم رژیم شاه سراسر بدی بود، رضا خان سراسر بدی بود یا بگوییم جمهوری اسلامی سراسر بدی است، به نظر من آن چیزی که از میان ما غیبت کرده انصاف است و نگاه منصفانه متاسفانه دارد حکم کیمیا را پیدا میکند. باید این گشادهگی احوال را داشته باشیم که بتوانیم قدر خدمت را از هرکس و هرجایی که بود بدانیم. چون اگر این کار را نکنیم مثل آن داستان قدیمی میشود که مردی در بادیه میرفت و سوار بر اسبی بود و صدایی شنید که از او کمک میخواست، وقتی از اسب پایین آمد دید یکی تشنه و گشنه روی زمین افتاده و همه آب و نانش را به او داد و بعد طرف را روی اسب نشاند و طرف تا روی اسب نشست عنان اسب را گرفت و رفت مرد دنبال او دوید و گفت بایست، کاری با تو ندارم، طرف ایستاد، مرد گفت اگر میخواهی بروی برو ولی از این داستان به کسی چیزی نگو چون رسم جوانمردی از میان میرود، الان هم متاسفانه رسم جوانمردی دارد از بین میرود.
۵۷۵۷