امین محمدیزاد: روشنفکران دینی معاصر با تبعیت از پارادایم روشنفکری قجری که دست در دهان و حیرت وار، از چرخیدن پنکه سقفی یک کارخانه اروپایی نتایج معرفت شناختی برای تمدن ایرانی می گرفتند؛ با دیدن چند اثر و نظر اندیشمندان عربی در مورد قرآن کریم و نحوه نزول آن، حیثیت و جدیت خویش را در تحمیل منطق هرمنوتیکی بر باورمندان به شریعت اسلامی به کار می بندند. خصلت روشنفکری دینی باعث می شود وقتی نظریه ای را از حوزه تولید دانش عربی و از ذهن و زبان اندیشمندانی نظیر نصر حامد ابوزید وام میگیرد، آن را مبدل به وحی منزل و راه نهایی می کند. این در حالی است که در همان جوامع عربی، نظریات جدید در مورد قرآن کریم در کنار دیگر نظریات قدمایی به مثابه رویکردهای متنوع به کتاب آسمانی اسلام طرح و بسط می یابند. اینکه تنها راه و سنجه خوانش قرآن در دنیای جدید را بر بنیاد تجربه نبوی استوار کنیم، حکمی است که تنها از دست و زبان روشنفکری دینی معاصر ایران قابل صدور است.
***
ما به راحتی بر نظریات فارابی در مورد رویای و معرفت پیامبرشناسانه، نظریات سهروردی در باب عالم خیال و همچنین شاهکار قاضی سعید قمی که سرشار از رهیافت های حکمی و مفردات فلسفی چشم فرو می بندیم و به جای آن چشم خویش را به دهان روشنفکرانی می دوزیم که با قطع نظر از تاریخ مفاهیم ایرانی-اسلامی، نظریاتی صادر می کنند که عمر و اعتبار چندانی پیدا نمی کنند و پس از چندی فرسودگی آنها در گذر ایام و پربار شدن وجدان عمومی ایرانی از آگاهی اسلامی عیان می شود. از جمله این نظریات باید به نظریه تجربه نبوی اشاره کرد که بسط آن توسط نویسنده به نتایج بدیع و عجیبی انجامیده است که در مقالات ده سال اخیر او بر همگان آشکار است. عبدالکریم سروش با قداست زدایی از وحی الهی به مثابه درونی ترین هسته مرکزی دیانت اسلامی، دانسته یا ندانسته پای در مسیر عرفی سازی حوادث قدسی می گذارد که مقصدی جز تاریخیت زدگی و فروکاستن وحی الهی به تجربه شاعرانه برای شخص پیامبر ندارد! او با این ادعا که «وحی تابع پیامبر بود و نه پیامبر تابع وحی» سوغات امر بشری را به مثابه جایگزینی برای باور الهی پیشنهاد می دهد و خویشتن را درگیر دام تاریخیت محوری می کند. اما درمان درد تاریخیت زدگی چیست؟
***
طنز تاریخ آنجا است که داروی دردی که روشنفکری دینی در جان ما انداخته است نزد فیلسوفی فرانسوی است. زدودن ظن زمانمندی الهیات اسلامی و فرار از دام تاریخیت باوری با تشبث به آراء و آثار هانری کربن فراهم است. او با اعتبار بخشی به حوادث قدسی و برجسته سازی عالم مثال به عنوان امر میانی در معرفت شناسی ایرانی-اسلامی، به جای پاک کردن مسئله وحی و دیگر امور لاهوتی در تمدن اسلامی و عالم ایرانی، تبیینی فلسفی از این مسائل به دست می دهد و به جای نظریه تجربه نبوی روشنفکری دینی، حکمت نبوی را به سامان می رساند. اگر سروش، خداوند الهیات اسلامی را در حصر زمان بشری و مکان تاریخی می کند و تجربه نبوی را عرضه می کند، کربن سالها پیش از او با تمسک به شهاب الدین سهروردی و قاضی سعید قمی، الهیات اسلامی را مبتنی بر حکمت نبوی عرضه می کند تا زمینه را برای طرح فلسفه شیعی در بستر اسلام ایرانی را نیز فراهم ساخته باشد. بی دلیل نیست که کربن برای تبیین حکمت نبوی به معارف شیعی متشبث می شود و سروش برای بسط تجربه نبوی خویش به اقوال اهل سنت تکیه می کند. چه اینکه هانری کربن در پی ایده ای برای فائق آمدن بر بحران فقدان عالم خیال در تمدن غربی است و مساعی سروش متوجه تخریب تنها امکان نگرش قدسی و درک لاهوتی امر دینی در دوران معاصر است. از این منظر سروش با نظریه تجربه نبوی رویاروی هانری کربنی که قصد دفاع از حکمت نبوی دارد ایستاده است.
***
بار دیگر به جمله ای که یادداشت را با آن شروع کردیم باز می گردیم: «برای اینکه حکیم همچون ورثه پیامبران ظاهر شود، باید فلسفه، حکمتی نبوی باشد.» حکیم واقعی از دیدگاه کربن در پی حکمت نبوی است و فلسفه ای راهگشا می تواند باشد که مبتنی که عالم مثال را در خود به رسمیت شناخته باشد. به همین دلیل است که فیلسوف فرانسوی هایدگر را وانهاده و با سفر به شرق، ایران و حکمای ایرانی را به عنوان راهگشایان گره خویش برمی گزیند. آیا روا است که به مثابه ساکنان سرزمینی که گنج های گران حکمت نبوی و فلسفه شیعی را در جان خود ودیعه دارد، از داشته های خویش تغافل ورزیم؟
۶۵۶۵