اسلایدفرهنگی

گاهی اوقات مانند شریعتی در «کویر» نوشتم/ در طنز نویسی عاشق چخوفم/ برخی طنزهایم را بی‌مزه می‌دانند

مهسا بهادری: احمد زیدآبادی این روزها دیگر به عنوان تحلیلگر سیاسی فعالیت نمی‌کند، او از این عرصه جدا شده و تصمیم گرفته فقط به قلم زدن برای مطبوعات بپردازد؛ البته نوشته‌های زیدآبادی فقط در حوزه مطبوعات نیست، او هفت جلد کتاب نوشته. کتاب‌هایی که روایت زندگی او در مرحله‌ها و بازه‌های زمانی متفاوت است.

شما تا کنون چندین عنوان کتاب را به چاپ رسانده‌اید، خواسته یا ناخواسته در آثارتان خودسانسوری را اعمال کرده‌اید؟

البته من هم در نوشتن ملاحظات زیادی دارم و در نظر می‌گیرم، نمی‌توان جوری نوشت که این شرایط حفظ نشود و آن‌گونه که باید انتقاد کنیم انتقاد نمی‌کنیم، به هر حال ما هم مجبوریم که شرایط را بسنجیم.

کتاب «گرگ و میش هوای خرداد ماه» سعی دارد تا تاریخ شفاهی را روایت کند یا بیشتر خواستید زندگینامه بنویسید؟

اصل این کتاب‌ها یک زندگینامه در هفت جلد است. محور این کتاب‌ها مسائل مربوط به من و آن چیزی است که پیرامون من رخ داده. در این کتاب که شما نامش را گفتید، ماجرای سربازی‌ام در دانشگاه امام حسین(ع) را روایت می‌کنم. در آن‌جا یک مشکل بروکراتیک هم رخ داده که من آمدم آن را با جزییات روایت کردم این مسئله مهمی است. بسیاری از خوانندگان متوجه این ماجرا نمی‌شوند که به ماجرای عقلانیت بروکراتیک ارتباط دارد. خواستم بگویم وقتی انقلاب می‌شود و نهادهای انقلابی شکل می‌گیرند، تا چه اندازه از این عقلانیت بروکراتیک فاصله می‌گیرند و سر و ته این ماجرا به هیچ عنوان به یکدیگر ارتباطی ندارند.

درباره تجربه‌های سیاسی هم خواستم آنچه ادراک خودم است را نقل کنم و ممکن هزاران اتفاق دیگر هم رخ داده باشد که چون در جریان آن نبودم یا دخالتی نداشتم یا حضور ذهن نداشتم به آن نپرداختم.

این مجموعه کتاب‌ها در ۱۰۰ سال آینده می‌تواند مرجعیت تاریخی داشته باشد؟

مرجعیتش در قالب کتابی که یک روزنامه‌نگار نوشته، بله می‌تواند قابل استناد باشد. ما کتاب ناصر خسرو که یک سفرنامه است را می‌خوانیم و بعضا درباره مناسبات مذهبی هم صحبت کرده است. یا مثلا سفرنامه حاج سیاح محلاتی را می‌خوانید، این کتاب‌ها خودشان منبع هستند، ممکن است عده‌ای بگویند که این کتاب‌ها از منظر خود نویسنده‌ها نوشته شده، اما اگر به سلامت شخصیت فرد اعتماد داشته باشیم و بپذیریم این مطلبی که نوشته شده دروغ نیست و آن مسئله را واقعا تجربه کرده، این ماجرای خوبی است.

گاهی اوقات مانند شریعتی در «کویر» نوشتم/ در طنز نویسی عاشق چخوفم/ برخی طنزهایم را بی‌مزه می‌دانند

بیشتر بخوانید:

صداوسیما دستگاه توزیع جهل است، نه آگاهی!

مرجعیت روزنامه‌های خصوصی سال ۷۷ تا ۷۹ بود

آیا آنچه که برخی از مسئولان و نهادها از اسلام برداشت می کنند، با نظر امام خمینی منطبق است؟

چرا تلاش کردید که زندگی‌نامه‌تان را بنویسید؟ و نکته بعد اینکه در بخش‌هایی از این کتاب در رابطه با یکسری مسائل شما کاملا به جزییات پرداختید و درباره برخی موارد به راحتی از آن عبور کردید، چرا بین این مسائل تفکیک قائل شدید؟

من با برخی از این موارد شخصا درگیر بوده به همین دلیل آن را با جزییات نوشتم؛ اما با برخی موارد دیگر درگیری شخصی نداشتم و به صورت کلی از آن عبور کردم و اینکه نخواستم لزوما تاریخ نگاری مردمی را انجام دهم، چون خودم بخشی از مردم عادی بودم و تجربه‌های ریزم را نوشتم. این موارد یا جنبه کمیک دارد، یا تراژیک است یا یک ماجرایی را روایت می‌کند که اگر آن جزییات وارد نمی‌شد، موضوع به دست نمی‌آمد.

من می‌دانم الان روزنامه‌نگاری تا چه اندازه کار راحتی است اما در همین کتاب خواستم بگویم یک زمانی یه متن بین‌المللی منتشر می‌شد و ما به اصل آن دسترسی نداشتیم. در همین نوشته‌ها خواستم به قدری این سختی‌ها را برای روزنامه‌نگاران جوان ملموس کنم تا قدر موقعیت فعلی را بدانند.

برای نوشتن زندگینامه سعی کردید نویسنده‌ای را الگوی خودتان قرار دهید؟

در واقع من از آن دسته آدم‌هایی هستم که با تقلید مشکل دارم و تلاش می‌کنم هرکاری که می‌خواهم انجام دهم رنگ خودم را داشته باشد. یک دوره‌ای بود که سعی می‌کردم از نثر شریعتی در کویر استفاده کنم؛ اما بعدها این ماجرا را رها کردم و دنبال یک زبانی گشتم که برای خودم باشد اما به هرحال آدم وقتی آثاری را می‌خواند یک تاثیری پذیری از کتاب‌ها دارد. تاثیرپذیری به این معنا که اگر الان این کار را انجام دهم بهتر است. مثلا من در زندان خاطرات زیادی را خواندم و آن چیزی که مورد پسندم واقع شد؛ «خزان بی‌بهار» ابراهیم یونسی بود. ایشان اولین فرماندار کل بعد از انقلاب بود. این کتاب چون از اول زندگی نویسنده را روایت می‌کرد معلوم بود که کمی داستان هم در میانه کار آورده است. اما وقتی وارد همین داستان می‌شود، فضاهایی می‌آفریند که برای من لذت‌بخش است. به ویژه که یک تسلط بسیار خوب بر زبان فارسی و ضرب‌المثل‌های آن داشته است و حتی به نظر من نویسنده‌ای است که بی‌دلیل فراموش شده و چیزی بود که در ذهنم قابل تحسین بود اما بازهم نخواستم از او تقلید کنم.

یک چیزی که برای من اهمیت دارد این است که چگونه از بعضی آدم‌ها نقد کنم بدون اینکه از من دلخور شوند و این را از خاطرات سیاسی رمون آرون برداشت کردم. چون به‌گونه‌ای از آدم‌ها نقد می‌کرد که هم انتقادشان در آن وجود داشت هم برخورنده نبود و الهام‌بخش این نوع از نگاه آن فرد بود.

در طنز نویسی عاشق چخوفم، گوگول را هم دوست دارم، طنزهای داستایوفسکی هم زیباست، کلا طنزنویسان روسی را به همه‌جا ترجیح می‌دهم. عده‌ای به من می‌گویند طنزهایت چخوفی است و برخی می‌گویند تو در طنز نویسی هیچ استعدادی نداری و نوشته‌هایت لوس و بی‌مزه است، طنز ننویس!

۵۷۲۴۵

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا