فروزان آصف نخعی: دیدگاه های هابرماس و نوح هراری در میان به ویژه روشنفکران ایرانی در باره غزه، و به نوعی حمایت از کشتارهای اسراییل موجب شگفتی شد. از یک سو این دو دارای اندیشه های بلندی در حوزه مدنی و توسعه کشورها هستند که مواضع مذکور با اندیشه هایشان همخوانی نداشت، و از طرف دیگر حتی مطابق با افکار عمومی اروپا و آمریکا نسبت به کشتار اسراییل در غزه بدترین موضوع را اتخاذ کردند. این سوال که چرا فیلسوفانی چون هابرماس و نوح هراری در این سطح دچار خطای استراتژیک شده و مسایلی را در ارتباط با غزه مطرح می کنند که اساسا با دیدگاه نظری شان متفاوت است، با دکتر محمد محمدی گرگانی، استاد تمام بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی در حوزه حقوق بشر درمیان گذاشتم.
تفاوت عمیق میان حکمت عملی با حکمت نظری
این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که میان حکمت عملی و حکمت نظری چه تفاوتی است که هنگام خروج افراد از حوزه مباحث نظری به حوزه میدان عملی، دچار چنین خطاهای استراتژیکی می شوند گفت: «ارسطو میان حکمت نظری و حکمت عملی تفکیک و تمایز قائل می شود. او سیاست را حکمت عملی می داند. در حکمت نظری، همه ابعاد یک موضوع در حوزه نظر مورد بررسی و تحلیل واقع می شود، اما زمانی که شخص از حوزه حکمت نظری می خواهد وارد عرصه حکمت عملی شود، به دلیل ارتباط موضوع با عینیت زنده جامعه، عوامل بسیار دیگری وارد بحث شده و آن را بسیار پیچیده می کند. این موضوع علاوه بر رشته های علوم انسانی، در علوم دیگر نیز صادق است.»
پشت پرده نسل کشی در غزه و میزان آگاهی اندیشمندان از آن
این استاد دانشگاه سپس با طرح سوالاتی که حکایت از پیچیده بودن نسل کشی اسراییل در غزه می کند، گفت: «آیا آقای هابرماس از نظر متخصصان آگاه است که در غزه منابع عظیم گاز وجود دارد و این که ممکن است این موضوع اسراییل را با هدف تصرف این منطقه، به نسل کشی سوق داده باشد؟ بررسی این موضوع در کنار ده ها عامل دیگر، بسیار حائز اهمیت هستند. دیگر این که آقای بایدن در باره غزه تا چه اندازه می تواند فارغ از انتخابات پیش رو و لابی قدرتمند اسراییل عمل کند؟»
وی افزود: «من تا کنون از هابرماس ارائه دیدگاه سیاسی ندیده بودم، ولی در باره این موضوع خاص یعنی فلسطین و غزه، خوب نشان می دهد که یک آدم فیلسوف، و صاحب نظر در حوزه های نظری، هیچ دلیلی وجود ندارد که در مباحث عملی هم وارد شده، قادر باشد از پختگی لازم برای ارائه تحلیل برخوردار باشد.»
محمدی در ادامه با تاکید بر این که «در دنیا، استادان دانشگاه و عالمان بزرگ در موضع سیاسی وارد نمی شوند، مگر در شرایط استثنایی» گفت: «من از سخنان این آقایان هیچ تعجبی نکردم. آقای هابرماس به محض آنکه صحبت کرد، به ذهنم رسید که یک فیلسوف بزرگ که این همه حرف های خوب هم دارد، در باره موضوعی دارد نظر می دهد، که باید ده ها ساعت در باره آن بشنود، بخواند و اطلاعات لازم را به دست بیاورد تا بتواند نظر بدهد. به نظر من اصل قضیه این موضوع است. اصل قضیه این است که یک صاحبنطر در حوزه مباحث نظری وقتی وارد حکمت عملی می شود، باید توجه کند که شیوه محاسبات در میدان عمل نسبت به حوزه نظر دچار تحول عمیق و عظیمی می شود.»
تمایز میان حق داشتن و حق بودن
استاد حقوق بشر در پاسخ به این سوال که برخی در باره سیاست داخلی و خارجی مطرح می کنند فلان اندیشمند که دارای جایگاه بسیار مهمی از منظر علمی است، آیا حق ندارد اظهار نظر بکند؟ گفت:
«ما در حقوق بشر یک قاعده بسیار مشهور و راهگشا داریم. قاعده این است که بین «حق داشتن» و «حق بودن» تفاوت قائل هستیم. به این معنا که افراد حق دارند، اظهار نظر کنند، ولی دلیلی ندارد که بگوییم حرف شان حق است. به عبارت دیگر این که حق دارند حرف بزنند دلیل برآن نمی شود که حرف شان هم حق است. این سخن بسیار مهمی است که پندار پاک، دلیل بر کردار پاک نمی شود.»
تفاوت مباحث نظری و عملی در علومی چون پزشکی ، حقوق و سیاست بین الملل
محمدی در ادامه با طرح مثال هایی در حوزه علم پزشکی و علم حقوق گفت: «برای مثال زمانی که پزشک در باره عمل قلب باز در دانشگاه تدریس کند، مباحث علمی و نظری را مطرح می کند، اما زمانی که پای یک بیمار ۵۰ ساله مبتلا به قند که فشار خون هم دارد، در میان است، توصیه به عمل قلب باز مستلزم توانمندی مبتنی بر احاطه بر اطلاعات علمی، و توانایی تطبیق آن بر روی مصادیق جزیی دربیمار است ، تا بتواند تشخیص بدهد عمل قلب باز برای این بیمار خاص، جواب می دهد یا خیر؟ در حقوق نیز دانشجو مباحث علم حقوق از جمله مبانی را از منظر تخصصی می آموزد، اما همین شخص زمانی که در مقام قاضی می خواهد در باره متهم قضاوت کند، باید با متهم مواجه بشود، ابعاد مختلفی که باعث شده دست به ارتکاب جرم بزند یا دلایل گوناگون ارتکاب به جرم را بررسی بکند، بعد درارتباط با متهم اعلام می کند با اطلاعات کلی که من دارم و با بررسی ادله، در ارتباط با این شخص معین، الآن نظرم این است. یعنی قادر باشد آن مفاهیم عام و کلی و نظری را در یک مصداق عملی عینی تطبیق داده، حکم بدهد. این موضوع در همه رشته ها و همه مراکز علمی جهانی صادق است.»
این محقق و پژوهشگر حوزه حقوق بشر، با ذکر مثالی در تفاوت میان مباحث نظری و عملی در مباحث بین المللی نیز گفت: « در حوزه نظری بحث در باره رابطه با عربستان، و مباحث راجع به آن شامل نظریه های مربوطه و مبانی آن ها می شود، اما به محض ورود به میدان عمل باید عوامل مهمی چون رقابت قدرت های بزرگ مثل چین، آمریکا، روسیه در خاورمیانه، و تعارض منافع میان کشورهای مذکور، یا تعارض منطقه ای بین عربستان، قطر، ایران و ترکیه مورد بررسی واقع شود تا تحلیل گر از مبانی، این هنر را داشته باشد که یک مصداق واقعی عینی که ده ها عامل روی آن تاثیر می گذارد، استخراج کند.»
تجربه مجلس اول و ایجاد مجمع تشخیص مصلحت نظام
این استاد دانشگاه در باره اظهار نظر در مسایل تخصصی با توجه به میزان نیاز به اطلاعات کافی در باره آن، به تجربه اش با شرکت در کمیسیون تخصصی در مجلس اول اشاره کرد و گفت: «زمانی که در دوره نخست، به نمایندگی از مردم به مجلس رفتم ، به ویژه زمانی که کارشناسان برای مسایل مربوط در جلسات کمیسیون ها شرکت می کردند، به خوبی وجوه مختلف پیچیدگی های تصمیم گیری در بحث ها متبلور می شد.» او افزود: «حرف های کلی و درست زدن، یک حرف است، در میدان عمل اجتماعی و سیاست، مسایل را درست دیدن و چیدن عوامل مختلف یک موضوع کنار یکدیگر، حرف دیگر است.»
او با تاکید بر این که نهج البلاغه را باید گفت، اما نهج البلاغه ، بحث عدالت یا قانون اساسی همگی افق هستند، و میدان عمل اقتضائات دیگری دارد افزود: «آیت الله خمینی (ره) که تئوری ولایت فقیه را نوشتند، در ابتدای انقلاب اصرار بر اجرای احکام دین داشتند، مجمع تشخیص مصلحت نظام را سامان دادند، زیرا در عمل مشاهده کردند در تصمیم گیری ها، موضوعات بسیار مهم دیگری نیز دخیل هستند. از این رو معتقدم کسانی که در حوزه های نظری بسیار ارزشمند و محترم هستند، وقتی روی تجویز نسخه اجتماعی متمرکز می شوند، که باید سیاسی نظر بدهند، باید به بسیاری از پیچیدگی ها آگاه و در جریان آن ها باشند، تا بتوانند به نظر پخته ای در باره موضوع مورد نظر برسند.»
بیشتر بخوانید:
۲۱۶۲۱۶